به گزارش خبرنامه پژوهشی وبسایت مرکز فقهی امام محمد باقر(علیهالسلام) رسول جعفریان در کانال تلگرامی خود می نویسد: این کلمه تولید و تسلط آن بر همه چیز، حکایت غریبی است که می تواند زمانه ما را برای آیندگان تا حدی بد تصویر کند. حالا از تولید علم یا تولید تمدن هم صحبت می شود. گویی تصور بر این است که باید کارخانه ای درست کرد تا همان طور که می شود ماشین تولیدکرد، علم را هم تولید کرد.
شاید این نشانگر تسلط تمدن بر تفکر هم باشد یا به عبارتی تسلط ماشینیزم بر همه عرصه های زندگی. البته نباید از این کلمات و کاربردها زیاد نگران بود، باید نگران از آن بود که آیا با این تسلط، و زیر سایه و سیطره آنها، تفکر ادامه دارد یا خیر! به نظرم، ما در این روزگار، به اجبار گرفتار فن و صنعت و تمدن و تکنولوژی شده ایم و تمام راه حل را از اینها می طلبیم نه اصل تفکر. حق هم داریم. زیرا در غرب، وقتی تفکر رشد کرد، صنعت و تمدنی را پدید آورد. ما بدون آن تفکر، نیازمند تکنولوژی بودیم و عوض آن که کار تفکر را پیش ببریم، مجبور شدیم کار تکنولوژی را با اقتباس و تقلید پیش ببریم. در نتیجه روز به روز، فاصله میان تفکر و فن برای ما کاهش پیدا کرد. البته این طور نبود که به کلی محو شود، زیرا به حال، تکنولوژی هم بدون تفکر نیست، اما وقتی تفکر اصیل و بازیابی شده وجود نداشت، باید به در زمینه تفکر، به همان مشهورات بسنده می کردیم.
جامعه ما نیازمند تفکر است. این کار حکومت نیست، کار اندیشمندان و استادان و نخبگان و خلاقان فکری و فیلسوفان است. آنها باید در فضای آزاد فکر کنند و خروجی کار آنها مورد استفاده دستگاه های تمدنی قرار گیرد. همت برای فکر کردن مهم است. مثالی بزنم: ما در مشروطه، وقتی نظام سیاسی غربی آمد، فکر کردیم و نتیجه اش دهها رساله سیاسی شد، اما در دوره پهلوی، که قدرت فکر کردن را از دست داریم، مقلد صرف شدیم و نتوانستیم رساله سیاسی جدی بنگاریم. این در سیاست است، در بقیه موارد هم همین طور است. طبعا در علوم پایه وضع مشکل تر است. حالا داد و فریاد علیه این و آن سودی ندارد. حرف زدن زیاد هم مشکل ما را حل نمی کند. متفکران یا مدعیان تفکر در میان ما، بهتر است فکر کنند و نتیجه فکر خود را عرضه کنند. حکومت هم بهتر است عوض این که بخواهد خودش فکری را تحمیل کند، زمینه حمایت و مراقبت از متفکران و افکار آنها را فراهم سازد.
به هر حال، در یک مجموعه، فکری به بار خواهد نشست که پذیرش بیشتری داشته باشد. این پذیرش را نباید دست کم گرفت، مهم است که اندیشه ای بتواند مجموعه را قانع به درستی خود کند و روی تمدن و تکنولوژی اثر بگذارد. اگر سعدی بتواند شعری بگوید که دهها نمونه اش ضرب المثل میان عامه شود، این یعنی این که اندیشه ای وجود دارد که پذیرفته شده است. در همه علوم چنین است. ما الان، تجربه فکر کردن را به خاطر تقلیدهای مکرر از دست داده ایم. ما فیلسوف مقلد زیاد داریم، اما فیلسوف متفکر یا نداریم یا بسیار اندک است.
من دلم می خواهد نگاهی به آثار برگزیده سال در طول این چند دهه بشود، آن وقت معلوم خواهد شد که آثار فکری بسیار اندک است. الان که مقالات علمی پژوهشی موجود را در مجلات دانشگاهی می بینیم، می توانیم مطمئن باشیم که کارهای متفکرانه اندک است. مکاتب فکری روشنی نداریم. بیشتر افراد به گذشته و ادامه دادن مسیرهای قبلی افتخار می کنند. راستش از بس با آدم های متفاوت اندیش هم در افتاده ایم، جرأت فکر کردن هم کم شده است. اگر کسی فکری هم داشته باشد، جرأت ابرازش را ندارد. البته همیشه دولتها و حکومت ها مقصر نیستند. جو جامعه، جورش در حق فکر، کم از حکومتها نیست.
در حقیقت یک فاصله عمیق هم بین مجریان و اصحاب تفکر هست. آنها مصالح خود را برای اداره دارند و بیچاره ها آن قدر بحران دارند که به همین جمع و جور کردن هم نمی رسند، در نتیجه، اندیشه و تفکر جدی در نظام فکری و اداری شان راهی ندارد. ما مشکل فکر کردن داریم و بیشترمان گزارش فکر می نویسیم یا متون قبلی را حاشیه می زنیم. خاطرم هست وقتی به آقای حسن زاده عرض کردم، آقا شما هم مثل ارسطو یک رساله در سیاست بنویسید! البته شاید این سوال از خامی من بود، اما انتظارم این بود، کسی که فیلسوف است در باره مردم و حقوق آنها چیزی بنویسد. راهی باز کند. این که عرض کردم فیلسوفان ما مقلد هستند به همین دلیل است. برخی مقلد گذشته خودمان برخی مقلد غرب. اصلا آدم هایی که زیاد سرمایه از گذشته دارند، مثل بچه پولدارها، تنبل می شوند. در واقع، این افتخار به گذشته دلیل دارد چون همان آثار قدیم را کافی می دانیم. تقلید از غرب هم دلیل مشابهی دارد. اعتماد به گذشته را از دست داده ایم و آثار فرنگی هم اندیشه ای در درونش دارد که به هر حال سبب علاقه و اقناع مردم نسبت به آنها می شود. اگر چیزی در این میان باشد که جذاب باشد، مردم سراغ آنها خواهند رفت. این سراغ رفتن، امری قاعده مند است. نه با تبلیغ است نه با زور.