فقه و اخلاق مکمّل یکدیگرند

به گزارش خبرنامه پژوهشی مرکز فقهی امام محمد باقر علیه‌السلام حجةالاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی  به مسأله ارتباط فقه و اخلاق در جامعه اسلامی پرداخته است. آنچه در پی می‌آید مشروح این گفتگو است:

 

اگر بخواهیم ارزیابی از تاثیر اخلاق و عرفان در سطح جامعه داشته باشیم به نظر شما تاثیر و جایگاه اخلاق و عرفان در زندگی اجتماعی مردم چگونه است؟

اگر ما اخلاق را به مثابه قوای به فعلیت رسیده و قدرت هایی در درون و باطنِ نفس انسانی دیدیم یعنی انسان مجهز به جهات اخلاقی شده است که بدون شک این مساله در رفتار، کردار و گفتار و جهات اجتماعی انسان تاثیر خواهد گذاشت. زیرا بر اساس قانون یا حتی فقه نیست که یک عامل بیرونی انسان را با تهدید و تطمیع یا بهشت و جهنم و امثال ذلک وادار کند که به خوبی ها توجه و از بدی­ها دور بمانند. قدرت فقه به مراتب ضعیف تر از قدرت اخلاق است زیرا قدرت فقه از بیرون انسان را تهدید یا تشویق می کند اما اخلاق به مراتب قوی تر از فقه است چون از درون نفس انسان که به یک باوری رسیده و به معرفت درونی راه پیدا کرده است انسان را تشویق می کند. قطعا تاثیر اخلاق در جامعه به مراتب بیشتر از فقه است. آنچه را که به عنوان اخلاق باید بشناسیم این است که اخلاق عبارتند از یک سلسله ملکات و قوای به فعلیت رسیده درونی که این قوای به فعلیت رسیده، قدرت ایجاد می­کند تا انسان­ها مجهز به جهات اخلاقی شوند و انسانی هایی که مجهز به جهات اخلاقی هستند جز به مدار اخلاق زندگی نمی کنند و این برای آنها هم نشاط آور است. زیرا از بیرون نیست تا برای آنها نگرانی و خوفی ایجاد کند بلکه هم به معرفتی رسیدند و هم به یک باور و یک اعتقاد درونی راه یافتند که این باور باضافه آن معرفت، این قوه را تبدیل به قدرت کرده و فعلیت بخشیده و انسان از سر ذوق و شوق به فعالیت های اجتماعی صحیح اقدام می­کند و از فعالیت های ناصواب اجتناب می کند. بنابراین تاثیر اخلاق بر زندگی بسیار فراوان است

 

تاثیر اخلاق را در زندگی اجتماعی مردم فراوان می‌دانید. جامعه ما چقدر از این اخلاق بهره برده است؟

متاسفانه اخلاق در جامعه ما بسیار ضعیف و هم ناقص ارایه شده و هم نسبت به آن جهت گیری شده است. ما متاسفانه اخلاق را در حد عمل و عمل هم در حد یک کار ناقض ارایه کرده ایم و لذا انسان نه از درون احساس وجد و نشاط می کند و نه از بیرون احساس فردی و اجتماعی دارد. متاسفانه اخلاق در جامعه شناخته شده نیست. آن چیزی که الان در جامعه است یک سلسله کار تشریفاتی و کلیشه‌ای است که ما می‌خواهیم از ظواهر آیات و روایات به دست بیاوریم، در حالی که این آیات و روایات ناظر به عرصه نفس و جان انسانی است. آن چیزی که امروزه مورد غفلت واقع شده است نفس و جان انسانی است و آن چیزی که به آن توجه می شود عبارت است از ظاهر ساختن یک سیمای نادرست  از انسان و این چالش بین عمل و اخلاق باعث شده است که جامعه از یک فروغ و درخشندگی اخلاقی بهره نبرد بلکه در مسیر ناصوابی به لحاظ مسایل اجتماعی قرار بگیرد. آنچه که امروز در جامعه وجود دارد عبارت است از یک سلسله اموری که از او به کار تشریفاتی و کلیشه ای در قالب تملق، چاپلوسی ظاهر سازی فریب دادن و نظایر آن معنی می شود. مهم آن است که به ما فرمودند "علیکم انفسکم" یعنی شما قبل از اینکه به صحنه عمل توجه کنید به صحنه جان و نفستان توجه کنید. "علیکم انفسکم" یعنی باید به نفس و جانتان بپردازید از جایگاه جان به عمل برسید وگرنه این عملی که در حقیقت هیچ بنیان، پایه و ریشه ای در نفس ندارد هرگز نمی تواند به صورت شایسته ارایه شود. بنابراین ما می بیینیم که یک روزی ممکن است در ماه رمضان انسان روزه بگیرد و یا ظواهر آراسته ای پیدا کند اما در فردای ماه رمضان یک حرکت و رفتاری انجام دهد که این ضد آن چیزی است که در عرصه نفس قرار بود ایجاد شود. این مسأله به خاطر این است که بین ظاهر و باطن و اخلاق و عمل بسیار فاصله وجود دارد و این چالش بین اخلاق و عمل در جامعه ما در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد، کشور را به ویرانی تهدید می کند و آسیب جدی است که متاسفانه باعث شده است که جامعه ما بهره لازم از این امر نبرد.

 

 آیا این چالش اخلاق و عمل می تواند به این دلیل برگردد که در جامعه تاکید به مسایل فقهی زیاد است یعنی این مساله در جامعه گفته می شود که اگر این کار را انجام دهی راه ورود تو به بهشت باز می شود و اگر فلان کار را انجام دهی گناه کردی و به جهنم می روی. در حالی که همانطور که خود شما گفتید تاثیر اخلاقیات در جامعه به مراتب بیش از تاثیر فقه است؟

فقه و اخلاق اگر به درستی شناخته شده باشند مکمل یکدیگر و در راستای واحدی قرار دارند. اخلاق از درون و باطن انسان کار می­کند و فقه از بیرون، انسان را به خیرات و خوبی­ها فرا می­خواند. جامعه ای که بخواهد فقهی باشد اما برخوردار از اخلاق نباشد آن جامعه هرگز یک جامعه پایدار و ثابتی و مستقری نیست. چراکه اگر شلاق، تهدید و تطمیع باشد احیانا انسان به آن سمت می­رود و هروقت اینها فروکش کنند تبعا احکام فقهی هم فروکش خواهد کرد. ما این دو را باید همزمان و با مقدم داشتن اخلاق نسبت به فقه حرکت کنیم. جامعه ای که اخلاقی نباشد قطعا فقه نمی­تواند آن جامعه را به یک فضای پایدار و ثابت برساند و متاسفانه این چالش بین فقه و اخلاق باعث می شود که هر دو ساقط شوند، نه فقه در جایگاه خودش قرار بگیرد و کارآمدی لازم را داشته باشد و نه اخلاق بتواند از درون انسان ها را بسازد و انسان را از سعادت بهره مند کند.

رابطه بین اخلاق و فقه باید چگونه باشد تا جامعه اخلاق مدار شود؟

همانگونه که بزرگان دین تشریح کردند علوم را اینگونه بینیم یعنی شریعت، طریقت و حقیقتی است و اولا عالمان ما این معنا را باور کنند. عالمان فقهی ما باور کنند که در عرصه علم دینی و وحیانی تنها نمی­شود به علم فقه اکتفا کنند بلکه علم فقه را در راستای اخلاق و اخلاق را هم در راستای عرفان ناب الهی، وحیانی و اسلامی بدانند. طبیعی است که علوم وحیانی عرفان و اخلاق از عرفان های کاذب و صوفیانه منزه و پاک بوده است. بنابراین این اولین مطلب است که در خود حوزه ها و دانشگاه­ها این باور ایجاد شود که علوم در راستای یکدیگرند و یکدیگر را تکمیل می کنند و مؤید یکدیگر هستند و هیچ کدام از این علوم در سه پایه طریقت، شریعت و حقیقت در تعارض با یکدیگر نیستند و چون متاسفانه امروزه چنین نگرشی وجود دارد که تصور می­کنند علم اخلاق و عرفان با فقه در تعارض است این قطعا جامعه علمی و حوزوی و دانشگاهی را به سامان نخواهد رساند و به تبع آن جامعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم به سامانی نخواهد رسید. برای اینکه در عرصه خود علم با قطع نظر از اینکه هیچ کدام از این علوم را هم متعارض نیستند بلکه عالمان هستند که نسبت به یکدیگر مزاحمت ایجاد می­کنند و در تعارض یکدیگر قرار خواهند گرفت. اگر ما منتظر هستیم که بتوانیم احکام فقهی در جامعه اثر گذار باشد باید اجازه دهیم اخلاق و عرفان ناب وحیانی به میدان بیاید و با آمدن اینها فقه گوارا خواهد شد. فقه منهای اخلاق و اخلاق منهای عرفان هرگز گوارا نیست چون آنچیزی که تشنگی حقیقی انسان را بایستی تامین کند این سه جهت علمی هستند که خود انسان هم در هر سه جهت نیاز به رفع تشنگی دارد، هم در حوزه شریعت و عمل هم در حوزه طریقت و نفس و اخلاق و هم در جهت حقیقت که عرفان است. اگر انسان در این هر سه حوزه خودش را کامیاب دید البته چالش درونی از بین خواهد رفت و به تبع آن در بیرون از انسان که جامعه باشد هم آثار مثبت آن مشاهده خواهد شد.

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی