در یادداشت پیشین به بحث از دلالت آیه نهی از سبّ آلهه مشرکین بر حرمت اهانت به مقدسات ادیان پرداخته شد و بیان شد که اگر نهی در آیه شریفه وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللهَ[1] ارشادی باشد یا مولوی باشد و فقره "فیسبّوا الله عدواً بغیر علم" علت باشد، در جایی که احتمال تعرّض مشرکین را ندهیم، سبّ مقدسات آنان اشکال ندارد؛ بلکه سبّ خدایان آنها، جزء طاعات است، ولی اگر فقره «فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» به عنوان حکمت ذکر شده باشد نهی از سبّ مطلق است، خواه مشرکین مقابله به مثل کنند و مقدسات ما را سبّ کنند و خواه نکنند.
در این نوشتار بنا داریم حکم مسأله در صورت شک در مولوی و ارشادی بودن نهی، و علّت یا حکمت بودن فقره «فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» و همچنین حکم مسأله در صورت احتمال اهانت اهل ادیان دیگر را مورد بررسی قرار دهیم.
در صورت شک، اصل در اوامر ونواهی، مولوی بودن است؛ زیرا شأن شارع تشریع أحکام است نه أخبار، و اصل هنگام شک در علت و حکمت، علّیت است؛ زیرا غرض از بیان علل تعلیم کیفیت استنباط أحکام با دادن ضابطههایی کلی است، علینا القاء الاصول وعلیکم التفریع[2]، واگر بنا باشد شارع به ذکر جزءالعلة نه تمام آن اکتفا کرده باشد، نقض غرض میشود؛ لذا کشف میکنیم که آنچه ذکر شده است و میتواند ضابطهای معمّم برای حکم باشد، تمام العلة است. علاوه بر اینکه در مقام قرائنی وجود دارد که نهی "لاتسبّوا" در آیه حمل بر علّیت میشود، از امام صادق علیه السلام روایتی وارد شده که میفرمایند، در نزد مشرکین به آلهه آنها دشنام ندهید، در نامه امام صادق(علیه السلام) به بعض از اصحابش چنین آمده: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* أَمَّا بَعْدُ فَاسْأَلُوا رَبَّکمُ الْعَافِیةَ وَ عَلَیکمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ وَ السَّکینَةِ وَ عَلَیکمْ بِالْحَیاءِ الی أن قال ...وَ إِیاکمْ وَ سبّ أَعْدَاءِ اللَّهِ حَیثُ یسْمَعُونَکمْ فَیسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ وَ قَدْ ینْبَغِی لَکمْ أَنْ تَعْلَمُوا حَدَّ سَبِّهِمْ لِلَّهِ کیفَ هُوَ إِنَّهُ مَنْ سبّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ فَقَدِ انْتَهَک سبّ اللَّهِ وَ مَنْ أَظْلَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِمَّنِ اسْتَسَبَّ لِلَّهِ وَ لِأَوْلِیاءِ اللَّهِ فَمَهْلًا مَهْلًا...الحدیثِ
اما بعد از خدا عافیت بخواهید. پیوسته اعتماد بخدا و سنگینى و آرامش را حفظ کنید. حیا را از دست ندهید تا آنجا که فرمود: ... مبادا هنگامی که دشمنان خدا سخن شما را مىشنوند به ناسزاگوئى آنان بپردازید؛ زیرا آنها از روى تجاوز، با اطلاع، به خدا ناسزا میگویند باید شما خود بدانید در چه مواردى آنها معتقدات شما و خدا را به باد ناسزا میگیرند. زیرا هر کس دوستان خدا را ناسزا گوید به دشنام خدا پرداخته. کیست ستمکارتر از کسى که موجب ناسزا به خدا و دوستانش گردد.[3] از اینکه حضرت فرموده است: هنگامی که دشمنان خدا سخن شما را میشنوند، معلوم میشود در صورت نشنیدن آنان منعی از سبّ وجود ندارد.
نتیجه دلیل اول حرمت مولوی سبّ الهه مشرکین؛ بلکه همه مقدسات آنان است، در صورتیکه منجر به سبّ مقدسات اسلام گردد وشاهد بر این مدعا اجماعی است که شهید اول(رحمه الله) بر حرمت سبّ نزد عبادت کنندگان آلهه کرده است: «ما اجتمعت الأمة على تحریمه، کحفر الآبار فی طرق المسلمین، و منه: سبّ الأصنام، و ما یدعى من دون الله عند من یعلم منه أنه یسب الله تعالى أو أحدا من أولیائه، و إلیه الإشارة بقوله تعالى وَ لاتَسُبُّوا الذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ». آنچه را که امت بر حرمت آن اتفاق دارد ... دشنام به بتها و خدایان مشرکین است، در نزد کسانی که علم دارید خداوند متعال یا یکی از اولیاء، او را دشنام میدهند، وکلام خداوند ولاتسبوا... بر این مطلب اشاره دارد[4].
علاوه بر اینکه سبّ آلهه آنان، همانگونه که از زمخشری نقل شد، جزء طاعات محسوب میشود مگر اینکه موجب مفسده شود که در فرض نبودن کفار ونشنیدن سبّ، مفسدهای درکار نیست؛ لذا سبّ به طاعت خود باقی میماند. البته نقض وابرام آنچه از زمخشری نقل گردید در بخشهای دیگر که پیرامون رجحان احترام واهانت به مقدسات آنان سخن میگوییم، روشن میشود.
اختصاص ممنوعیت به صورت علم یا احتمال
ممنوعیتی که در آیه بیان شده، آیا به صورت علم اختصاص دارد یا صورت احتمال را هم شامل میشود؟ کلمات علماء از این جهت مختلف است. بعضیها حرمت را به فرض علم اختصاص دادهاند مانند شهید اول و زمخشری که صریح کلامشان چنین بود؛ وبرخی دیگر به مجرد احتمال اینکه آنها به مقدسات ما اهانت میکنند، حکم به حرمت کردهاند، مانند فخر رازی که عبارتش صریح در این مطلب بود ومحمد صالح مازندرانی که کلامش ظهور در این امر دارد «نهى عن المکاشفة بالسب و المخاصمة و المجادلة معهم فان ذلک کثیرا ما یفضى الى المعاملة بالمثل و سبهم للّه تعالى أى لاولیائه کما دل علیه بعض الروایات». از اینکه آشکارا به خدایان آنها دشنام داده شود و با آنان به جدال ومخاصمه پرداخته شود، نهی شده است؛ زیرا در بسیاری از مواقع این امور سبب مقابله به مثل و دشنام آنان به خداوند واولیاء او میشود، چنانچه بعضی از روایات بر آن دلالت دارد[5].
واضح است که ظاهر آیه حرمت است حتی در صورت احتمال اهانت مشرکین، ودر وجه ظهور میتوان چند تقریب بیان کرد:
با توجه به آنچه تا به حال به آن پرداخته شد، روشن شد که آیه شریفه با کمک روایات ظهور دارد در حرمت سبّ خدایان و مقدسات مشرکان در جایی که علم یا احتمال داریم آنان مقابله به مثل کنند و مقدسات ما را سبّ کنند؛ لذا این دلیل أخص از مدّعا خواهد بود و مختص به سبّ است، هر چند به جهت عدم خصوصیت در سبّ، مطلق اهانت را شامل میشود.
[1] - حر عاملى، پيشين، 16/255.
[2] - بستان(نجفي)، حسين، تحقيقي درباره علت وحكمت احكام شرعي، پزوهشهاي اصولي، شماره 11، سال سوم، زمستان 1390،ص 73.
[3] - كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي، 8/ 8-7.
[4] - عاملى، شهيد اول، محمد بن مكى، القواعد و الفوائد، 1/61.
[5] - مازندرانى، محمد صالح بن احمد بن شمس سروى، شرح الكافي، 8/322.
[6] - آخوند خراساني، محمد كاظم بن حسين، كفايةالاصول، 354.