یکی از دغدغههای مطرح در سطح جوامع دینی اعم از ادیان الهی و غیر الهی، اهانت به مقدسات دینی میباشد که به دلیل رشد فزایندهاش در دو دهه اخیر به بحثی چالشبرانگیز تبدیل شده است، و مع الأسف، در پژوهشهای انجام شده، بحث مستقلی پیرامون آن وجود ندارد. از لحاظ فقهی میتوان در منابع موجود به بررسی حکم این مسأله بر اساس ادله جواز (مانند حرمت حفظ کتب ضلال وبسیاری از اطلاقات موجود در باب جهاد وابواب دیگر که اسقفها و رهبانان را شامل میشود) وادله عدم جواز (مانند آیۀ نهی از ناسزاگویی به آلهۀ مشرکین، ادلۀ آزادی عقیده و حرمت نقض کرامت انسان) پرداخته شود. آنچه در این نوشتار به آن پرداخته میشود، دلالت آیۀ نهی از سبّ آلهه مشرکین بر حرمت اهانت به مقدسات ادیان دیگر است.
مفهوم شناسی سبّ
در لغت، برخی "سبّ" را به معنای مطلق دشنام دانستهاند؛ السبّ: الشتم[1] و برخی به معنای دشنام دردناک، السبّ: الشتم الوجیع[2]. مرجع شناخت مفهوم سب، عرف است؛ ولی با این وجود ضوابطی برای آن ذکر شده است. در مفتاح الکرامة سبّ را اینگونه تعریف نموده است: توصیف کردن چیزی با عباراتی که موجب تحقیر و تنقیص است؛ لذا هرآنچه موجب اذیت است، داخل سبّ است مثل نسبت زنا و لواط و توصیف به حقیر، فرومایه، سگ، کافر، مرتد و سرزنش به برخی بلاهای الهی مثل جذامی و پیسو[3]
بسیاری از فقهاء تصریح دارند که قصد اهانت در سبّ عرفا معتبر است[4]؛ از این رو کشف میکنیم، کسی که سبّش جایز است، اهانت به او نیز جایز است وحرمتی ندارد.
بر اساس آنچه بیان شد، سبّ، أعم از لعن و قذف و تحقیر و طعن است ولکن مشروط به قصد اهانت میباشد همچنان که برخی فقهاء به آن تصریح دارند: السبّ والشتم بمعنى واحد یعمّ اللعن والطعن والقذف والفحش والتصغیر والتحقیر ونحوها مع قصد الإنشاء[5].
به نظر میرسد که بین سبّ و اهانت نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار باشد، به این صورت که اهانت هم با لفظ و هم با فعل و ترک فعل محقق میشود، در حالیکه سبّ اخص از توهین است و تنها دشنامگویی باجملات خبری وانشایی را شامل میشود.
بررسی دلالت آیه نهی از سبّ آلهه مشرکین
«وَ لا تَسُبُّوا الذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ»[6]
و معبودانى را که کافران به جاى خدا مىپرستند، دشنام ندهید، که آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد.
نگاه اجمالی به دیدگاه مفسران پیرامون آیه لاتسبّوا
به نظر مرحوم علامه طباطبائی، سبّ آلهه مشرکین سبب میشود که آنها از روی تعصب جاهلی به خداوند عزوجل اهانت کنند و این شایسته ساحت پروردگار نیست؛ لذا آیه مبارکه، مسلمانان را از این عمل بازمی دارد تا مبادا مشرکان به خداوند متعال سبّ کنند. ایشان مینویسد:
«این آیه یکى از ادبهاى دینى را گوشزد میکند که حفظ کرامت و احترام مقدسات جامعه دینى و دستخوش اهانت و ناسزا و یا سخریه واقع نشدن آنها در گرو رعایت آن است؛ چون در غریزه انسانى این معنا نهاده شده است که از حریم مقدسات خود دفاع نموده و با کسانى که به حریم مقدساتش تجاوز کنند به مقابله برخیزد و چه بسا شدت خشم او را به فحش و ناسزاى به مقدسات آنان وادار سازد؛ پس اگر مسلمانان بتهاى مشرکین را هدف دشنام خود قرار میدادند در نتیجه عصبیت جاهلیت، مشرکین را نیز وادار میساخت که حریم مقدس خداى متعال را مورد هتک قرار دهند، و در حقیقت دشنام مؤمنین به خدایان آنان، سبب هتک حرمت و جسارت به مقام کبریایى خداوند میشود»[7].
در ادامه، ایشان میفرمایند: این حکم اختصاص به آلهۀ آنها ندارد؛ بلکه به قرینه عموم تعلیلی که از فقره «کذلِک زَینَّا لِکل أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» استفاده میشود، شامل هر کلام ناسزایی میشود که اهانت به یکی از مقدسات اسلام را درپی داشته باشد؛ پس اهانت به هیچ یک از مقدسات آنها جایز نیست؛ چون ممکن است منجر به اهانت به مقدسات اسلام شود.
لازم به ذکر است که عمومیت نهی این آیه، شامل اهانت حتی به مقدسات غیردینی، أعم از مقدسات قومی و غیرقومی نیز میشود، هرچند این مقدسات بدعتهای آشکاری باشند که در ادیان آسمانی پدید آمده باشند.
بررسی ارشادی یا مولوی بودن نهی از سبّ
با توجه به ذکر علت نهی؛ یعنی "فیسبّوا الله عدواً بغیر علم"، این سوال مطرح است که این حرمت یا نهی، مقید به صورت احتمال یا قطع به تعرّض مشرکان است یا مطلق است؟
اگر گفتیم نهی در آیه شریفه ارشادی است، به مانند موارد تقیه با آن برخورد میشود، یعنی در جایی که احتمال تعرّض مشرکین را ندهیم، لازم نیست رعایت کنیم[8]؛ بلکه سبّ خدایان آنها، جزء طاعات است. واگر هم گفتیم نهی مولوی است و "فیسبّوا الله عدواً بغیر علم" را علت گرفتیم همین نتیجه حاصل میشود؛ چه اینکه العلة تخصّص. ظاهر کلام بسیاری از مفسرین در تفسیر این کریمه حمل بر این دو وجه میشود؛ فخر رازی میگوید: «خداوند از این عمل نهی کرد؛ زیرا اگر به خدایان آنان دشنام بدهی ممکن است درباره خداوند، کلام زشتی بگویند، بخاطر اجتناب از این محذور، خداوند ناسزا گفتن به خدایان آنان را ممنوع کرد»[9].
پس چنانچه این محذور یعنی احتمال ناسزاگوئی نسبت به خدا مندفع باشد، این احتراز واجب نیست و سبّ مقدسات آنها جایز است. این مطلب در کلام زمخشری روشن تراست؛ «چه بسیار طاعاتی که مفسده دارند و با علم به آن مفسده از طاعت بودن خارج میشوند و واجب میشود که از آنها چون معصیتند نهی شود، مانند نهی از منکر که این نهی خود طاعت است؛ پس چنانچه علم حاصل شد که طاعتی شرّ زیادی به همراه دارد تبدیل به معصیت میشود و نهی از آن واجب میشود، همچنانکه نهی از منکر واجب میشود»[10].
ایشان طاعتی را که علم داشته باشیم موجب مفسده است معصیت میداند پس در صورت عدم علم این فعل به طاعت خود باقی میماند.
در واقع اگر گفتیم ظاهر آیه ارشادی است، ارشاد به صغرای کبرای کلی است که میگوید تسبیب به گناه، خود حرام است یا شرک به خداوند حرام است؛ زیرا سبّ آلهه آنها، مصداقی برای این دو عنوان میشود؛ اما کبرای شرک به خدا از روایت امام صادق(علیه السلام) استفاده میشود: روی عن الإمام جعفر الصادق (علیه السلام): سُئِلَ عَنْ قَوْلِ النَّبِی(صلی الله علیه وآله) إِنَّ الشِّرْک أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیلَةٍ ظَلْمَاءَ قَالَ کانَ الْمُؤْمِنُونَ یسُبُّونَ مَا یعْبُدُ الْمُشْرِکونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ کانَ الْمُشْرِکونَ یسُبُّونَ مَا یعْبُدُ الْمُؤْمِنُونَ فَنَهَى اللهُ عَنْ سبّ آلِهَتِهِمْ لِکی لَا یسُبَّ الْکفَّارُ إِلَهَ الْمُؤْمِنِینَ فَیکونَ الْمُؤْمِنُونَ قَدْ أَشْرَکوا بِاللهِ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ فَقَالَ وَ لا تَسُبُّوا الذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیسُبُّوا اللهَ[11] از امام صادق علیه السّلام سؤال شد، معنى گفته رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که فرمودند: شرک از حرکت یک مورچه روى سنگ سیاه در شب تاریک هم مخفىتر است، چیست؟ امام علیه السّلام فرمودند: مؤمنان، بتهاى مشرکان را فحش مىدادند، و در مقابل، مشرکان هم خداى مؤمنان را ناسزا مىگفتند، در اینجا خداوند آنها را نهى کردند که بتهاى آنان را فحش ندهند تا آنان هم به خداى مسلمانان ناسزا نگویند، اینگونه بود که مؤمنان بدون اینکه توجه داشته باشند، مشرک مىگشتند، و خداوند در قرآن مجید فرمود: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللهَ[12].
ولکن این احتمال هم میرود که بگوییم فقره «فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» به عنوان حکمت ذکر شده است؛ در این صورت نیز نهی مولوی است؛ ولکن نهی از سبّ مطلق است، خواه مشرکین مقابله به مثل کنند و مقدسات ما را سبّ کنند و خواه نکنند.[13]
حکم مسأله در صورت شکّ در مولوی و ارشادی بودن نهی، و علّت یا حکمت بودن فقره «فَیسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» و همچنین حکم مسأله در صورت احتمال اهانت اهل ادیان دیگر، در یادداشت بعدی خواهد آمد.
[1] - صاحب بن عباد، پيشين، 8/ 254.
[2] - اصفهاني، پيشين، 391.
[3] - عاملى، سيد جواد بن محمد حسينى، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلاّمة، 12/222.
[4] - دزفولى، مرتضى بن محمد امين انصارى، كتاب المكاسب، 1/ 255 ، خويى، سيد ابو القاسم موسوى، مصباح الفقاهة (المكاسب)، 1/ 280.
[5] - نجفى، كاشف الغطاء، جعفر بن خضر مالكى، شرح الشيخ جعفر على قواعد العلاّمة ابن المطهر، 55.
[6] - الأنعام: 108.
[7] - الآية تذكر أدبا دينيا تصان به كرامة مقدسات المجتمع الديني و تتوقى ساحتها أن يتلوث بدرن الإهانة و الإزراء بشنيع القول و السب و الشتم و السخرية و نحوها فإن الإنسان مغروز على الدفاع عن كرامة ما يقدسه، و المقابلة في التعدي على من يحسبه متعديا إلى نفسه، و ربما حمله الغضب على الهجر و السب لما له عنده أعلى منزلة العزة و الكرامة فلو سبّ المؤمنون آلهة المشركين حملتهم عصبية الجاهلية أن يعارضوا المؤمنين بسب ما له عندهم كرامة الألوهية و هو الله عز اسمه ففي سبّ آلهتهم نوع تسبيب إلى ذكره تعالى بما لا يليق بساحة قدسه و كبريائه(طباطبايي، سيدمحمد حسن، الميزان في تفسير القرآن، 7/315).
[8] - آنچه در كلام مشهور اصوليين به چشم مي خورد اين است كه اوامر ونواهي ارشادي دلالت بر وجوب وحرمت نمي كنند ولكن حق بنابر گفته برخي از محققين اين است كه ارشادي بودن با مولويت تنافي ندارد لذا مي توان از آنها حكم شرعي استنباط كرد(عليدوست، ابوالقاسم، فقه وعقل، 211-210).
[9] - فخرالدين رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب(تفسير كبير)، 13/10.
[10] - ربّ طاعة علم أنها تكون مفسدة فتخرج عن أن تكون طاعة، فيجب النهى عنها لأنها معصية، لا لأنها طاعة كالنهى عن المنكر هو من أجل الطاعات، فإذا علم أنه يؤدّى إلى زيادة الشر انقلب معصية، و وجب النهى عن ذلك النهى. كما يجب النهى عن المنكر(زمخشري، محمود، 2/56).
[11] - انعام: 108.
[12] - حر عاملى، پيشين، 16/255.
[13] - البته در اين صورت هم بنابر نظر بعضي از صاحب نظران حكمت گرچه مخصص ومعمم نيست ولكن ظهورشكن است واز پيشين ابتدا جلوي انعقاد ظهور آيه شريفه در اطلاق را مي گيرد، لذا تمسك به آيه فقط در قدر متيقنش يعني مواردي كه احتمال مقابله به مثل مي رود صحيح است(عليدوست،ابوالقاسم، خارج فقه سبّ، 867).