حقیقت بیع؛ تبدیل، مبادله یا تبادل؟

«بیع» گاهی به معنای فعل فاعل است که ممکن است اسم مصدر و به معنای فعل فاعل (فروش) باشد و ممکن است  مصدر و به معنای «فروختن» باشد. اما گاهی منظور ما از بیع، معامله‌ای است که قائم به طرفین است. در این صورت می‌توانیم در تعریف شرعی این معامله از سه کلمه «تبدیل، مبادله و تبادل» استفاده کنیم.  اگر چه این سه کلمه کم و بیش در ادبیات فارسی و یا حتی عربی به جای هم به کار می‌روند اما در عین تفاوت‌هایی با هم دارند. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به پاره‌ای از این تفاوت‌ها و به این نکته می‌پردازیم که کدام‌یک از این سه کلمه می‌تواند در تعریف «بیع» به کار رود.[1]

تبدیل

برخی از فقها همچون مرحوم آخوند خراسانی[2]، بیع را با کلمه «تبدیل» تعریف نموده‌اند. اما باید در نظر داشت که در معنای «تبدیل» صرفا «تغییر شیء از وضعیت کنونی»[3] لحاظ شده است. حتی جوهری در صحاح تصریح می‌کند که در تبدیل شیء لزومی به وجود بدل نیست.[4] اما کاملا روشن است که به لحاظ عرفی در بیع، طرف مقابلی به عنوان خریدار وجود دارد و به جای کالا یا خدمتی که به فروش می‌رسد، چیزی عاید فروشنده می‌شود. از همین رو تعریف بیع با «تبدیل» صحیح به نظر نمی‌رسد.

 

مبادله و تبادل

مبادله از باب مفاعله و  تبادل از باب تفاعل است و معمولا این دو کلمه مسامحتا به جای یکدیگر استعمال می‌شوند؛ اما آیت‌الله شبیری زنجانی بر این باور است که بین این دو کلمه تفاوت معنوی وجود دارد. از این جهت که «در مبادله دو مبادل وجود دارد که هر کدام مستقلا «مبادل» هستند؛ منتهی مشروط به اینکه آن دیگری هم این کار را انجام اده باشد. بخلاف تبادل که بر «مجموع الامرین» صدق می‌کند و مرکّب از جزئین است، نه جامعی که دو مصداق داشته باشد.» بر این اساس، باب مفاعله دلالت بر مفهومی جامع دارد که دو مصداق برای این مفهوم جامع وجود دارد. برای نمونه «مضاربة» دو مصداق برای مضارب وجود دارد و اگر زید و عمرو با یکدیگر مضاربه کرده باشند، بنابراین هم زید مضارب است و هم عمرو. چرا که اساسا لفظ مضاربه در مقابل جامع وضع شده است و به اشتراک معنوی دو فرد دارد. اما نکته اینجاست که صدق معنای مضارب بر هر کدام از طرفین به شرط حضور دیگری در مفهوم ضرب است. به دیگر سخن «شرط صدق مضارب به زید این است که عمرو هم زده باشد و مضارب بودن زید از مضارب بودن عمرو لاینفک است، ولی این شرط جزء مفهوم مضارب نیست. شرط انطباق عنوان مضارب به زید یا عمرو عبارت از این است که طرف مقابل هم زده باشد، ولی لفظ در مقابل جامع وضع شده است. اما در مقابل، باب تفاعل به مجموع الامرین دلالت دارد. مانند جایی که جسم سنگینی وجود دارد که نه زید به تنهایی میتواند آن را بلند کند و نه عمرو، اما هر دو با هم میتوانند آن را بردارند. در اینجا نه زید به تنهایی فاعل است و نه عمرو، بلکه فاعل مجموعالامرین است و میگوییم که زید و عمرو این سنگ را برداشتند. . در مبادله هم همینطور است و هر کدام به تنهایی میتوانند فاعل قرار بگیرند، اما در تبادل فاعل مجموعالامرین است. از این جهت ایشان بر این باورند که در تعریف بیع باید از کلمه «تبادل» استفاده نمود. استنباط ایشان بر خلاف فقهایی همچون صاحب جواهر و شیخ در مکاسب است.

 

بررسی کلام صاحب جواهر

صاحب جواهر در تعریف بیع می‌فرماید:

«و يطلق البيع ...، و يراد به المعاملة القائمة بالبائع و المشتري معا، و هي المعنى الحاصل بالعقد الجامع لمعنى البيع و الشراء، و استعماله في المعاملة و حملها عليه و تقسيمها إليه و إلى غيره ظاهر معروف، و عن المصباح المنير الأصل في البيع مبادلة مال بمال.»[5]

صاحب جواهر بیع را به معنای عملی مرکّب از خرید و فروش اخذ نموده و آن را «مبادله مال با مال» می‌داند. ایشان همچنین چند مصداق برای بیع را به عنوان صحت اطلاق این معنا بر کلمه «بیع» ذکر می‌کند:

  1. آیات قرآن همچون «أَحَلَّ اللّٰهُ الْبَيْعَ»[6]، «رِجٰالٌ لٰا تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لٰا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّٰهِ» و «فَاسْعَوْا إِلىٰ ذِكْرِ اللّٰهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ»
  2. کلمات فقها؛ همچون بیع صحیح، بیع فاسد، بیع لازم، بیع جائز.
  3. قسیم قرار گرفتن برای معاملات دیگر. بر این اساس معاملات اقسامی دارد از جمله آنها اجاره، صلح، بیع و... .

اما به نظر می‌رسد در تمام این استعمالات چندان روشن نیست که بیع به معنای مرکب از خرید و فروش آمده باشد؛ بلکه در تمام آنها اگر به معنای فروختن هم معنا را اخذ نماییم مشکلی پیش نمی‌آید. درباره آیات قرآن نیز همین معنا جاری است:

الف) أحلّ الله البیع

در این آیه شریفه خداوند استدلال ظاهری کسانی که ربا را جایز می‌دانند نقل نموده و می‌فرماید: «ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا » ؛ این گروه ربا را مثل بیع می‌دانند. استدلال کسانی که ربا را حلال می‌دانستند این بود که در ربا، قدرت خرید فرد در نظر گرفته می‌شود و زمانی که پول به صورت نقدی به فرد تحویل داده شده است، در حقیقت توان خرید فعلی به او داده شده و باز پس گیری این پول باید به تناسب همین توان خرید امروز باشد. در مقابل این استدلال صرفا مادّی، آیه شریفه می‌فرماید مصالح واقعی بالاتری مدّ نظر است و این دستور خداوند تعالی است که بیع را حلال و ربا را حرام فرموده است. بنابراین در این آیه می‌توان بیع را به معنای فروش معنا نمود. یعنی فروشنده بین کم و زیاد تفاوت قائل می‌شود. در آیه کریمه زیاد گیرنده هم همان فروشنده است.

 

ب) رِجٰالٌ لٰا تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لٰا بَيْعٌ

درباره این آیه شریفه نیز فقهایی همچون آیت‌الله شبیری زنجانی این احتمال را مطرح می‌کنند که منظور این آیه شریفه کسانی است که شغل‌شان تجارت و یا بیع است. برخی از افراد در کار تجارت، تاجر هستند و برخی دیگر فروشنده هستند که این آیه هر کدام از این دو گروه را به صورت مجزا خطاب قرار داده است. بنابراین این شغل تنها نسبت به بایع یک اشتغال محسوب می‌شود و خطاب آیه شامل مشتری نخواهد شد.

 

ج) ذَرُوا الْبَيْعَ

در این آیه نیز منظور از رها کردن «بیع»، رها کردن کاسبی فروشندگان است. و حتی اگر در معنای خرید و فروش هم به کار رفته باشد در صورتی که ما وضع بیع را در فروش بدانیم، در معانی دیگر به صورت اشتراک لفظی و یا به صورت مجاز استعمال شده است.

 

معنای بیع در کلام فقها و قسیم قرار گرفتن برای دیگر اقسام معامله

در استعمال فقها و همچنین اصطلاحاتی همچون «کتاب البیع» در برابر دیگر ابواب فقهی نیز آنچه که محور است، مسأله فروختن است و قبول و پذیرش مشتری در پی این فروختن و از توابع آن است. خصوصا آنکه در انتخاب نام ابواب و کتب فقهی، آنچه که بیش از همه مهم است  محور قرار می‌گیرد. قرار گرفتن نام کتاب البیع در مقابل دیگر ابواب فقهی نیز از همین باب است. تقسیم بیع به فاسد و صحیح نیز نمی‌تواند شاهدی بر مدعای صاحب جواهر باشد چرا که کار بایع گاهی صحیح است و گاهی باطل که نتیجه آن صحّت و فساد بیع خواهد شد. به همین صورت گاهی فروش به صورت لازم است و شخص نمی‌تواند آن را به هم بزند و گاهی می‌تواند.

 

نتیجه

در فهم حقیقت بیع از سه کلمه «تبدیل»، «مبادله» و «تبادل» استفاده شده است. تبدیل امری قهری است و نمی‌تواند حقیقت بیع باشد. در «مبادله» نیز از آنجا که طرفین مدّ نظر هستند، صدق معنای بیع نمی‌شود. چرا که در معنای بیع بیش از هر چیزی فروشنده مدّ نظر است تا مشتری و در نظر گرفته شدن مشتری تبعی است. اما در معنای «مبادله» طرفین به طور مساوی مدّ نظر هستند و هر دو طرف «مبادل» محسوب می‌شوند. در حقیقت معنای «مبادله» بیش از هر چیزی با معنای عرفی «تاخت زدن» همخوان است؛ چرا که در تاخت زدن هیچ کدام از طرفین اصالتی ندارد و  هر دو طرف در یک رتبه قرار دارند. در صورتی که در بیع، کار بایع مدّ نظر است و یک طرف به طرف دیگر چیزی را تملیک می‌کند و طرف دیگر هم می‌پذیرد. اما در تبادل، معیار اصلی کار بایع است و در عین حال طرفین نیز مدّ نظر هستند. از همین رو به نظر می‌رسد تعریف نمودن بیع به «تبادل مال بمال» اصحّ تعاریف موجود ‌باشد.



[1] . این مقاله بر اساس دروس خارج آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی، کتاب البیع، جلسه 1 و 3 تنظیم شده است.

[2] . حاشية المكاسب (للآخوند)؛ ص: 3 :  التعبير بالمبادلة، لا يخلو عن مسامحة، و حقّه ان يقال: تبديل مال بمال، فإنه فعل الواحد، لا اثنين، فافهم.

[3] . مجمع البحرين؛ ج‌5، ص: 318 : التبديل: تغيير الشي‌ء عن حاله

[4]. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌4، ص: 1632 : تَبْدِيلُ الشئ أيضاً: تغييره و إن لم يأت بَبَدَلٍ.

[5] . جواهر الکلام، ج 22، ص 208

[6] . بقره، 275

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی