بحث جواز و امتناع امر و نهی از عمده مباحث اصولی است که پیشینهای قدیمی دارد، برخی از بزرگان[1] به ردّ پاهایی از این بحث در کلمات فضل بن شاذان اشاره می کنند،[2] ولی برخی آن را به پیش از آن، یعنی زمان عمار ساباطی نسبت می دهند که ایشان قائل به امتناع اجتماع أشدّ ترکیب یعنی انضمامی قائل بوده است، و شاید همین جو حاکم بر زمان عمار کشف از منشأ ادعای اجماع شیخ طوسی بر امتناع اجتماع امر و نهی می کند. در این نوشتار درصدد تبیین این نسبت هستیم.
عمار ساباطی از امام باقر علیه السلام روایتی نقل می کند که حدید را نجس دانسته است که به جهت اشتمالش بر حکم امتناع اجتماع امر و نهی، نقلش به صورت کامل خالی از فایده نیست.
وَ أَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي الرَّجُلِ إِذَا قَصَّ أَظْفَارَهُ بِالْحَدِيدِ أَوْ جَزَّ مِنْ شَعْرِهِ أَوْ حَلَقَ قَفَاهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَمْسَحَهُ بِالْمَاءِ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ سُئِلَ فَإِنْ صَلَّى وَ لَمْ يَمْسَحْ مِنْ ذَلِكَ بِالْمَاءِ قَالَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ الْحَدِيدَ نَجَسٌ وَ قَالَ لِأَنَّ الْحَدِيدَ لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ وَ الذَّهَبَ لِبَاسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.[3] عمار ساباطی از امام صادق علیهالسلام نسبت به کسی که ناخنهایش را با ابزار آهنی، کوتاه میکند یا موهایش را با آن بزند یا پشت گردنش را با آن بتراشد، نقل میکند: آن شخص قبل از اینکه نماز بخواند، باید دستش را با آب مسح کند؛ کسی سؤال کرد: اگر نماز خواند قبل از اینکه دستش را با آب مسح کند؟ فرمود: باید نمازش را اعاده کند زیرا ابزار آهنی نجس است و سپس فرمود: ابزار آهنی لباس اهل جهنم است و طلا لباس اهل بهشت.
شیخ طوسی این روایت را از کتاب نوادر الحکمة نقل کرده و صاحب نوادر آن را از کتاب عمار ساباطی نقل میکند. قول به نجاست حدید چنانکه خود مرحوم شیخ و مرحوم تستری تصریح کردهاند از نظرات شاذ است، بهطوری که شیخ در نقل این روایت منفرد است و به مضمون آن فتوا نداده، بلکه آن را حمل بر استحباب کرده است.[4]
به جهت اینکه کتاب عمار در دسترس ما نیست و شکل و ترکیب آن را نمیدانیم، روشن نیست همه فرازهای روایت کلام امام علیهالسلام باشد، به نظر میرسد از عبارت «سُئِلَ فَإِنْ صَلَّى وَ لَمْ يَمْسَحْ مِنْ ذَلِكَ بِالْمَاءِ...» از معصوم نیست، یعنی سؤال از امام صادق علیهالسلام نیست؛ بلکه از خود عمار است و عمار اجتهاد خودش را بهعنوان جواب بیان کرده است، از جمله شواهدی که می توان به این مطلب اقامه کرد این است که عبارت «قال لان الحدید لباس اهل النار» با عبارات قبل ناسازگار است؛ چراکه قبل از «قال لان الحدید لباس اهل النار»، بحث از نجاست حدید و بطلان نماز است، در حالیکه عبارت «قال لان الحدید لباس اهل النار» که بهعنوان تعلیل ذکر شده، مربوط به حکم تکلیفی است نه وضعی؛ چه اینکه لباس اهل جهنم بودن با حرمت تکلیفی سازگار است، نه با نجاست؛ لذا محتمل است که این عبارت نظر خود عمار باشد که در این صورت، نشاندهنده آن است که ایشان نه تنها قائل به امتناع اجتماع امر و نهی در ترکیب اتحادی است، بلکه در أشدّ انواع ترکیب انضمامی هم قائل است؛ چراکه معمول علما در بحث اجتماع نماز با نگاه به اجنبیه، قائل به امتناع نیستند، ولی عمار در اینجا از لباس اهل نار بودن حدید، حرمت را استفاده کرده و حرمت آن را به نماز سرایت داده و بطلان نماز را نتیجه گرفته است.[5]
اگر این مطلب درست باشد نشاندهنده آن است که ریشه بحث اجتماع امر و نهی به قرن دوم میرسد، لذا وقتی ادعای اجماع[6] میشود که نماز در دار غصبی حرام و باطل است، جای تعجب نیست؛ چراکه در بحث حدید اگر قائل به بطلان باشند، در نماز در دار غصبی بهطریقاولی قائل به بطلان خواهند بود، چون نماز در دار غصبی ترکیبی اتحادی است؛ ولی نمازخواندن باحالتی که ناخنهایش را با حدید گرفته است، ترکیبی انضمامی است و وقتی کسی در ترکیب انضمامی قائل به امتناع باشد، بهطریقاولی در ترکیب اتحادی قائل به امتناع خواهد شد؛ از طرف دیگر عبارت فخر رازی در بحث نماز در دار غصبی به نتیجه حاصل از بحث کمک میکند؛ عبارت ایشان چنین است: «بنا بهقاعده نماز در دار غصبی باطل است (امتناع) ولی چون خلفا در مکانهای غصبی نماز میخواندند متوجه صحت نماز میشویم (اجتماع)»[7] لذا با درنظرگرفتن عبارت فخر رازی و ادعای اجماع شیخ طوسی بر بطلان نماز در دار غصبی و این روایت عمار، میتوان نتیجه گرفت امتناع اجتماع امر و نهی یک فرهنگ در آن زمان بوده است که به آن ملتزم بودند، ولی چون اهلسنت قصد داشتند کار خلفا را توجیه کنند، قائل به امتناع نشدند.
[1] شبیری زنجانی، دروس حج، جلسه 232.
[2] الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص94« قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ... وَ إِنَّمَا قِيَاسُ الْخُرُوجِ وَ الْإِخْرَاجِ كَرَجُلٍ دَخَلَ دَارَ قَوْمٍ بِغَيْرِ إِذْنِهِمْ فَصَلَّى فِيهَا فَهُوَ عَاصٍ فِي دُخُولِهِ الدَّارَ وَ صَلَاتُهُ جَائِزَةٌ لِأَنَّ ذَلِكَ لَيْسَ مِنْ شَرَائِطِ الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ مَنْهِيٌّ عَنْ ذَلِكَ صَلَّى أَوْ لَمْ يُصَلِّ الخ»
[3]. طوسی، الاستبصار، ج 1، ص 96.
[4] طوسی، الاستبصار، ج 1، ص 96 و شوشتری، قاموس الرجال، ج 8، ص27.
[5] . مددی، جلسه 4 شهریور 1401 تا 13 شهریور از سلسله مباحث نقد متن حدیث.
[6]. طوسی، الخلاف، ج 1، ص 509.
[7]. فخر رازی، المحصول، ج 2 ص 285 تا ص 291.