کیفیت جمع بین موضوعیت خوف و عدم ترتب احکام بر آن

در آیه شریفه «وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»[1]، احکام موعظه، کناره‌گیری از هم‌بستری و کتک زدن بر «وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ» قرار داده شده است؛ یعنی موضوع این احکام، خوف است و با تحقق خوف باید بار شوند، در حالی‌که بالاتفاق مادامی که نشوز محقق نشده باشد این احکام بار نمی شود. مفسران و فقیهان برای حل این مشکل، تصرفاتی در آیه کرده‌اند که خلاف ظاهر به نظر می رسد. در این نوشتار درصدد نقد این تصرفات و ارائه راهی برای حل مشکل مذکور هستیم.

برای حل این مشکل، در آیه شریفه به دو نحو تصرف شده است؛

تصرف اول: بسیاری از تفاسیر مانند تفسیر عاملی[2] و تبیان[3]، خوف را در اینجا به معنای علم گرفته‌اند و شواهدی هم بر آن ذکر کرده‌اند، از جمله این شواهد، «فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً»[4] و «و لا تدفننی فی الفلات و إننی***أخاف إذا ما متُّ ألّا أذوقها[الکَرم]» است. به آیه شریفه استدلال کردند که خوف در جایی معنا دارد که هنوز میت وصیت نکرده و می ترسیم به خلاف شرعی وصیت کند، ولی وقتی وصیت کرده باشد و وصیت مشخص شده باشد، علم داریم که وصیتش خلاف شرع است یا نیست و خوف معنا ندارد، لذا خوف در اینجا لا محاله به معنای علم است. و به بیت «و لا تدفننی فی الفلات...» استدلال کردند که معنا ندارد کسی که در فلات دفن می شود بگوید ترس دارم که مزه کَرم را نچشم، با آنکه می داند اگر در فلات دفن شود از کرم خبری نیست.

تصرف دوم: «وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ» را نسبت به ضرب مقید به حصول نشوز کنیم، یعنی اگر از نشوز آنان بترسید و نشوز حاصل شود «وَ اضْرِبُوهُنَّ».

نقد تصرف اول: توجیه اول خیلی بعید است؛ زیرا:

اولاً در فارسی ترس که به همان معنای خوف است. در جایی گفته می شود که انسان احتمال خلاف بدهد و قطعی نباشد، و بعید است در عربی دو تا معنا برای خوف باشد.

و ثانیاً: دو موردی هم که به عنوان شاهد ذکر شد، قابل استدلال نیست؛ اما در مورد آیه هیچ محذوری نیست که به معنای علم نباشد و در همان معنای خوف بکار رفته باشد؛ زیرا مراد از این فراز به قرینه قبل، «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ»، این است که اگر وصیتی شده است که وصی می ترسد با اجرای آن ظلمی به دیگری شود، اگر با توافق موصی‌له‌ها تغییری در آن دهد و مشکل حل شود لاجناح علیهم.

در مورد بیت «و لا تدفننی فی الفلات...» هم خوف به همان معنای خودش است؛ زیرا شاعر می گوید چرا من دستور می دهم در فلات دفنم نکنید؟ چون اگر دستور ندهم ممکن است من را ببرید در فلات دفن کنید و چشیدن مزه کَرم نصیبم نشود، لذا ممکن هم هست که در نزدیک کرم دفن کنند و از آن استفاده کند، پس لزومی ندارد خوف حتما به معنای قطع باشد تا معنای شعر صحیح باشد.

نقد تصرف دوم: این توجیه هم خیلی بعید است؛ زیرا هر تقییدی عرفی نیست، برای مثال، اگر خطاب «چنانچه سفر هشت فرسخی داشتید نماز را شکسته بخوانید» وارد شده باشد و خطابات دیگری هم وارد شود که قصد مسافرت و معصیت نبودن سفر هم معتبر است، خطاب اول را به این خطابات مقید می کنیم و چنین تقییداتی عرفی است، ولی اگر خطابی وارد شده باشد که «چنانچه سفر شش فرسخی داشتید نماز را شکسته بخوانید»، عرفی نیست بگوییم کسی هشت فرسخ رفته باشد هم بالغ بر هشت فرسخ است، شش فرسخ لا بشرط است، در این صورت، همه مصادیقش را می گیرد، هم فقط شش فرسخ رفته باشد را می گیرد و هم اینکه با یک زیادتی رفته باشد، یعنی خطاب هشت فرسخ را قید بزنیم که بلغ شش فرسخ و مع زیادة، چنین تقییدی عرفی نیست و عرف این دو خطاب را متعارض می بیند، چون حدود نصوصیت عرفیه دارد. در آیه شیرفه «وَ اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ...» هم اگر خوف نشوز به عقلایی بودن تقیید زده شود که اگر خوف عقلایی باشد این احکام بار می شود اشکالی ندارد، ولی اینکه بگویند خوف نشوز باشد و بعد هم نشوز محقق شود، عرفی نیست؛ چون وقتی این مرزها و حدود تعیین می شود، بخواهند مرز را بشکنند عرفی نیست، مخصوصا که دو قسمت اول، موعظه و هجر تقیید نشود و قسم اخیر، یعنی ضرب فقط تقیید شود، خیلی غیرعرفی است.

نظر مختار: خاف الشیء دو اطلاق دارد؛ گاهی انسان می ترسد شیئی تحقق پیدا کند و قطع به تحقق آن ندارد، گفته می شود خاف الشیء، و گاهی خوف تعلق می گیرد به یک شیء مفروض الوجود، مثل اینکه شیری در اتاق است و از او می ترسم، أخاف الاسد. آیه مورد بحث از قبیل دومی است، می گوید زن نافرمانی کرده و کار خلافی انجام داده، این نافرمانی زن خودش مصداق خروج از طاعت است، ولی گاهی منشأ می شود انسان به وحشت بیفتد که اگر دنبال این نافرمانی، نشوز بیاید چطور با آن زن زندگی کند؟ این تعبیر مشکل آیه را حل می کند بدون اینکه مبتلا به مشکل غیرعرفی بودن باشد. [5]

 

[1] نساء: 34.

[2] تفسير عاملي، ج‏2، ص: 393.

[3] التبيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 190.

[4] بقره: 182.

[5] برگرفته از سلسله جلسات عصر آیت الله العظمی شبیری زنجانی –حفظه الله-

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی