حدیثی از محمد بن حسن الاشعری درباره طلاق غایب وارد شده است که قائلین به بطلان ازدواج عارفه با غیرعارفه می توانند به آن برای صحت طلاقی که اکراهی بودن آن مشکوک است استدلال کرد.[1]
وَ عَنْهُ[محمد بن یعقوب] عَنْ أَحْمَدَ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: كَتَبَ بَعْضُ مَوَالِينَا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع مَعِي أَنَّ امْرَأَةً عَارِفَةً- أَحْدَثَ زَوْجُهَا فَهَرَبَ مِنَ الْبِلَادِ- فَتَبِعَ الزَّوْجَ بَعْضُ أَهْلِ الْمَرْأَةِ فَقَالَ إِمَّا طَلَّقْتَ- وَ إِمَّا رَدَدْتُكَ فَطَلَّقَهَا وَ مَضَى الرَّجُلُ عَلَى وَجْهِهِ- فَمَا تَرَى لِلْمَرْأَةِ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ تَزَوَّجِي يَرْحَمُكِ اللَّهُ.[2]
یکی از اصحاب در مکاتبهای از حضرت سوال می کند که زنی عارفه[شیعی] شوهرش مرتکب خلافی شده و از شهر فرار کرده است، و کسی از خویشان زن به دنبال او رفتند و به او گفتند یا طلاق بده یا تو را برمی گردانیم، مرد زن را طلاق داده، الان حکم زن چیست؟ حضرت با خط خودشان نوشتند که ازدواج کن-رحمت خدا بر تو باد-
روایت از جهت سندی مشکلی ندارد مگر محمد بن حسن الاشعری که توثیق صریحی ندارد، ولی از معاریف اشاعره قم بوده و محمد بن موسی المبرقع در منزل همین شخص بوده است، علاوه بر اینکه شخصیتهای معروف حدیثی از قبیل احمد بن محمد بن عیسای معروف به طور متعدد و مکرر از او نقل حدیث کرده و این نقلها در مستحبات و امثال اینها نیست که گفته شود از باب قانون تسامح در ادله سنن است.
تقریب روایت برای صحت طلاقی که اکراهی بودنش مشکوک است به این بیان است که گرچه خویشان زن، زوج را تهدید کردهاند، ولی تهدید ملازم با این نیست که طلاقش اکراهی بوده باشد، بلکه با این هم سازگار است که او را مخیر کردند بین برگشتن و طلاق دادن و او برگشت را به صلاح خود ندیده و از طرفی چون نگه داشتن زن هم مستلزم خرجی اضافی است، با طیب نفس او را طلاق داده است، و از اینکه حضرت حکم به جواز تزویج زن کرده، استفاده می شود هر جا طلاقی واقع شود که معلوم نیست اکراهی است یا نه، حکم به صحت طلاق او می شود.
ولکن در مسئله احتمال دیگری مطرح است که استدلال مذکور را مخدوش می کند، چه بسا حکم امام به جواز تزویج عارفه از این باب باشد که ازدواج عارفه با اهل سنت صحیح نیست، همانطور که مشهور صحیح نمی دانند[3] و ظاهر اینکه در روایت برای زن قید عارفه ذکر شده است و برای شوهر این قید ذکر نشده این است که شوهر مثل متعارف مردها در آن زمان، از اهل سنت بوده است، لذا حضرت چون دیده شوهر فرار کرده و محذور خارجی برای پایان دادن به این ازدواج باطل نیست، حکم به جواز تزویج زن کرده است. و اینکه اشارهای به بطلان عقد زن شیعی با مرد سنی نکرده است، شاید از این جهت است که سوال و جواب به صورت مکاتبه بوده و در مکاتبات زمینه تقیه زیاد بوده و ائمه خیلی مسئله را باز نمی کردند.
بنابراین صحت طلاقی که اکراهی بودنش مشکوک است از این روایت قابل استفاده نیست مگر اینکه عقد سنی با عارفه را صحیح بدانیم.[4]
--------
[1] برگرفته از جلسه... از سلسله جلسات عصر آیت الله العظمی شبیری زنجانی-دامت برکانه-
[2] وسائل الشيعة، ج22، ص: 57.
[3] الخلاف، چاپ جامعه مدرسین، ج۴، ص۲۷۱، المساله ۲۷، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص: ۵۵۷، غنیة النزوع إلی علمی الأصول و الفروع، ص: ۳۴۳.
[4] ظاهر تعبیر « ِمَّا طَلَّقْتَ- وَ إِمَّا رَدَدْتُكَ» در اکراه است؛ چو.ن معنای آن این است که اگر طلاق ندهی تو را بر می گردانیم و چون برگشتن ملازم کشته شدن یا تحمل مشقتی سنگین همچون زندانی شدن است، پس از روی اکراه طلاق داده است؛ لذا بی شک جواز تزویج زن مستند به بطلان ازدواج عارفه با غیرعارف است، و این روایت می تواند دلیل محکمی بر بطلان ازدواج عارفه با غیر عارف باشد، منتهی احتمالی در مسئله مطرح است که بر اساس آن، جواز ازدواج مبتنی بر یطلان ازدواج عارفه با غیرعارف نیست. آن احتمال عبارت از این است که حضرت بر اساس علم غیبش به اینکه طلاق اکراهی نبوده است چنین جوابی را داده است و این روایت قضیهای شخصیه است، دو شاهد می توان برای تقویت این احتمال بیان کرد، اول اینکه حضرت در پایان نامه خطاب به خود آن زن می گوید: «تَزَوَّجِي يَرْحَمُكِ اللَّهُ»، در حالی که خود زن در متن سوال، شخص غائبی بوده که از او سوال شده است، و حضرت با جواب خود اکشف از این کرده که کاتب خود زن عارفه است، و دوم اینکه همانطور که در متن آمده غالب شوهرهای آن زمان از سنیها بودهاند، حضرت چه داعی دارد بعد از اینکه این زن از ازدواج باطل خلاص شده است، دوباره او را به ازدواجی دیگر دعوت کند؟ مگر اینکه بگوییم حضرت علم داشته که زن عارفه قرار است با مردی عارف ازدواج کند.