در کتب فقها گاهی مشاهده می شود که بر روایت یک راوی هم اطلاق صحیحه شده و هم موثقه و حتی در یک کتاب به چشم می خورد که به نحو تردید از آن به «صحیحه فلان أو موثقته» تعبیر شده است، برای مثال صاحب جواهر درباره روایت عمار گفته است: «إذ هو من الصحیح أو الموثق». این نوشتار با بررسی همین مورد أخیر، پنج وجه برای منشأ چنین تردیدی ذکر شد که حداقل برخی از این وجوه در اینگونه موارد جاری و ساری است. در ادامه دو وجه دیگر بیان می شود که وجه أخیر از همۀ وجوه قویتر است.[1]
وجه ششم: کشی در رجال خود گفته: «أَجْمَعَ أَصْحَابُنَا عَلَى تَصْحِيحِ مَا يَصِحُّ عَنْ هَؤُلَاءِ وَ تَصْدِيقِهِمْ، وَ أَقَرُّوا لَهُمْ بِالْفِقْهِ وَ الْعِلْمِ: وَ هُمْ سِتَّةُ نَفَرٍ آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله (ع)، منهم يونس بن عبد الرحمن، و صفوان بن يحيى بياع السابري، و محمد بن أبي عمير، و عبد الله بن المغيرة، و الحسن بن محبوب، و أحمد بن محمد بن أبي نصر».[2] یکی از این راویان که اصحاب بر صحیح بودن روایتش اجماع کردهاند، حسن بن محبوب است، و چون حسن بن محبوب این روایت را نقل کرده است، شاید صاحب جواهر صحیحه بودن روایت عمار را بنابر اعتبار شهادت کشی ذکر کرده باشد و موثقه بودن آن را با قطع نظر از شهادت کشی در نظر گرفته است.
وجه هفتم: احتمالات ششگانهای که ذکر شد همه در راستای تصحیح عبارت بود. ولی احتمال أقوی در مسئله و راه حل واقعی این است که صاحب جواهر اشتباه کرده و بین پدر، یعنی عمار و پسر، یعنی اسحاق خلط کرده است. خلط بین پدر و پسر و برعکس، از خلطهایی است که زیاد اتفاق می افتد و نمونههای فراونی دارد که در ذیل به چند مورد آن اشاره می شود.
الف. صاحب جواهر در کتاب خمس برای بحث تعلق خمس به ارباح مکاسب، روایتی را ذکر کرده که راوی آن علی بن حسین بن عبد ربه است. در حالی ایشان تعبیر «خبر الحسين ابن عبد ربه» کرده و راوی روایت را پدر علی معرفی کرده است.[3]
ب. در کتب فقهی زیاد به چشم می خورد که از شخصی به نام موسی مبرقع نام می برند که در قم مدفون است و بخاطر زیبایی که داشته برقع می زده، در حالیکه طبق تحقیق، موسی به قم نیامده و برقع نمیانداخته است، و کسی که در قم مدفون است و برقع می انداخته محمد پسر موسی است و مبرقع صفت پسر است نه پدر.[4]
ج. در کتب روایی مثل بحار[5] و برخی کتب فقهی[6]، مشاهده می شود که از امالی شیخ طوسی، تعبیر به امالی ابن الشیخ کردهاند که شاید منشأش همین خلط پدر به پسر و پسر به پدر باشد.
در هر صورت به احتمال زیاد، وجه تردید صاحب جواهر به جهت خلط عمار ساباطی با پسر وی، اسحاق بن عمار است. چنین اشتباهی اولاً متعارف است، و ثانیاً کتاب جواهر با این حجم و تفصیل، نمیتواند خالی از اشتباه باشد. مخصوصاً که اشتباهات متعدد و روشنی در آن وجود دارد که بر متتبع مخفی نیست.
وجه اشتباه صاحب جواهر
ولی در اینگونه موارد این سؤال به ذهن خطور میکند که چرا صاحب جواهر مرتکب چنین اشتباهی شده است؟ در توضیح وجه اشتباه ایشان میتوان گفت که اشتباه مذکور ناشی از اشتباه شیخ طوسی است. یعنی ابتدا برای شیخ طوسی اشتباهی واقع شده، سپس بعد از آن اشتباه، برای صاحب جواهر اشتباه دومی واقع شده است.
شیخ در فهرست در شرح حال اسحاق بن عمار میگوید: «ساباطیٌ فطحی الا آن له اصل معتمد وثقه». و نجاشی در کتاب رجالش او را با عنوان اسحاق بن عمار بن حیان صیرفی ذکر کرده و محکم او را توثیق میکند و میگوید خاندان مهمی هستند که شیعهاند و بیوت آنها از ثقات هستند و اصلاً به مسألۀ ساباطی و فطحی بودن اشارهای نکرده است. حال بحث این است که آیا این دو، دو نفرند یا یک نفر؟[7] سید بحرالعلوم در تحقیقی آن دو را متحد دانسته است[8] و فرموده شیخ طوسی ذهنش از اسحاق بن عمار به عمار ساباطی منتقل شده است و ساباطی بودن را برای اسحاق ذکر کرده است و چون خاندان ساباطیها فطحی هستند، فطحیبودن را هم به ساباطیبودن ضمیمه کرده است.[9] ایشان اختلاف در صحیحه و موثقه بودن روایات اسحاق بن عمار را ناشی از شهادت شیخ دانسته است؛ بدین بیان که اگر بپذیریم شیخ اشتباه کرده روایات اسحاق محکوم به صحت است و اگر نپذیریم روایات اسحاق موثق میشوند.[10]
و چون برای صاحب جواهر بین پدر و پسر خلط شده و در ذهنش این بوده که دربارۀ اسحاق بن عمار اختلاف است که آیا روایتش موثق است یا صحیح؟ در اینجا مطلب را به نحو تردید بیان کرده است و در روایت عمار بن موسی ساباطی نیز برای او خلط اتفاق افتاده و تصوّر کرده که دربارۀ فطحی بودن یا نبودن عمار ساباطی اختلاف نظر وجود دارد.
[1]. برگرفته از جلسات یازدهم و هفدهم فروردین 1376 از سلسله جلسات عصر آیت الله شبیری -حفظه الله-
[2]. رجال الكشي، ص: 556.
[3]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 54.
[4]خمس - متن خام، سال سوم، 261=761002، ص: 138
[5]. بحار الأنوار، ج78، ص: 205 و ج80، ص: 49.
[6]. كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج2، ص: 194(و في أمالي أبي علي ابن الشيخ) و عيون الحقائق الناظرة في تتميم الحدائق؛ ج2، ص: 176(و كذا في أمالي الحسن ابن الشيخ محمد الطوسي).
[7]رجال-دروس، نوار 39، -، ص: 284
[8]. الفوائد الرجالية (للسيد بحر العلوم)؛ ج1، ص: 315«و الوجه عندي: أن اسحاق بن عمار رجل واحد، و هو اسحاق بن عمار بن حيان الامامي الثقة».
[9]. الفوائد الرجالية (للسيد بحر العلوم)؛ ج1، ص: 318«و الظاهر أن الوهم نشأ من اشتهار عمار الساباطي، و كثرة دورانه في الأخبار و الرجال، و انصراف الاطلاق اليه فيهما، فظن الشيخ في هذا الموضوع أن اسحاق هذا هو ابن عمار الساباطي، و حكم عليه بالفطحية».
[10]. الفوائد الرجالية (للسيد بحر العلوم)، ج1، ص: 320.