طبق آنچه بین محققین معروف است اوامر و نواهی، یا «مولوی» هستند یا «ارشادی»؛ ولی با دقت در برخی از اوامر و نواهی، شاهد انحلال آنها به «مولوی و ارشادی» هستیم. به عبارت بهتر به حسب مصادیقی که دارند منحل میشوند؛ و نسبت به برخی از مصادیق، مولوی محسوب شده، و طبق برخی دیگر از مصادیق، ارشادی محسوب میشوند. [1]
توضیح اینکه اوامر و نواهی مولوی، آن دسته اوامر و نواهیای هستند که مخالفت آنها از آن جهت که مخالفت امر و نهی به شمار میرود، تعدی و ظلم به مولی است و هتک او به شمار میرود، و این خودش عقوبت میآورد.[2]
اوامر و نواهی ارشادی، آن دسته اوامر و نواهیای هستند که مخالفت آنها تعدی و ظلم به مولی نیست و هتک او به شمار نمیرود. برای مثال، اگر مولی بگوید با مخالفت «صلّ» و «زکّ» و امثال آنها خودتان را جهنمی نکنید، کسی که ترک نماز یا ترک زکات میکند، از آن جهت که مخالفت امر نماز و زکات را کرده است جهنمی میشود؛ و اینگونه نیست که مخالفت با خود خطاب «خودتان را جهنمی نکنید»، تعدی و هتک زائدی نسبت به مولی باشد و جهنم زائدی را بیاورد. خطاب ارشادی مثل موعظه است که جنبۀ یادآوری دارد، مانند «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ».[3]
یک دسته از اوامر و نواهی هم قابل انحلال به مولوی و ارشادی هستند، مانند خطاب «ظلم نکنید» که دو مصداق دارد؛ یکی ظلم انسان به خودش که با مخالفت اوامر و نواهی مولوی حاصل میشود و بخاطر مخالفت آنها مستحق عقوبت میشود، نه مخالفت همین خطاب؛ لذا از این جهت، ارشادی به شمار میرود. و دیگری ظلم به اشخاص دیگر که با مخالفت همین خطاب مولی، استحقاق عقوبت میآید و مولی میتواند بگوید چرا با مخالفتت مرا هتک کردی؛ لذا از این جهت، این خطاب، مولوی به شمار میرود. یا مانند خطاب «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[4] که دو مصداق دارد؛ یکی اینکه با مخالفت اوامر و نواهی من خود را به هلاکت نیندازید که از این جهت، ارشادی میشود و دیگر اینکه خودکشی نکنید که از این جهت، مولوی میشود.
داعی در اوامر و نواهی دستۀ سوم این است که خطاب نسبت به هر مصداقی در موطن خودش قرار گیرد؛ در جایی جنبۀ مولویت داشته باشد و در جایی جنبۀ ارشادیت، و همین امر، این دسته از خطابات را از لغویت خارج میکند. مانند اینکه جمعیتی متشکل از سادات، علما و پیرمردها هستند و مولی با خطاب کلی «این جمعیت را احترام کنید»، امر به احترام هم آنها میکند با اینکه مناطات در آنها مختلف است.
----
[1] . برگرفته از جلسه .... آیت الله شبیری-حفظه الله- ار سلسله جلسات عصر.
[2] . مشهور تعریف دیگری از ارشادی و مولوی بودن دارند، بدین بیان که هر جا عقل حکمی داشته باشد اوامر و نواهی مولی ارشادی است و هرجا عقل حکمی نداشته باشد مولوی است. ولی این تعریف قابل مناقشه است؛ زیرا کار عقل تحریک و بعث نیست، بلکه تقبیح و تحسین است.
[4] . بقره: 195.