در نوشتار نخست به توضیح قاعده لا ضرر به عنوان دلیل اول بر سقوط ولایت قهری پرداخته شد. در این نوشتار به تطبیق این قاعده بر مسأله مذکور و دلیل دوم سقوط ولایت قهری پرداخته میشود.
بعد از فراغ از تبیین قاعده لا ضرر، اکنون امکان پرداخت به این سؤال است که اگر ولایت پدر و جد پدری و اعمال تصرف از سوی ایشان، به ضرر طفل منجر شود و ولی قهری به دلیل خیانت و ستم به صغیر، یا بیلیاقتی موجبات ضرر او را فراهم آورد، امکان نفی ولایت او وجود دارد یا خیر؟
پاسخ به این سؤال مثبت است، زیرا از آنچه گفته شد، معلوم میشود که اگر از حکمی، ضرری متوجه شخصی گردد، آن حکم کنار زده میشود، خواه ضرر مالی باشد یا معنوی.[1]-البته معنوی آن اختلافی است- در این میان لازم نیست که تمام مصادیق حکم، ضرری باشد، بلکه اگر بعضی از مصداقهای حکم ثابت، موجب زیان شود، قاعده لاضرر به صورت معارض با آن عمل کرده و به نفی آن میانجامد.[2]
بنابراین، ولایت قهری پدر و جد پدری که از احکام اولیه شرعی محسوب میشود، به منظور حفظ منافع صغیر جعل گردیده و مراقبت از اموال صغیر بدان جهت به عهده ولی قهری نهاده شده که او به طفل نزدیک و دلسوز اوست. حال اگر ولی قهری بدون توجه به تکالیف قانونی و اخلاقی دست به خیانت گشوده و اموال صغیر را فنا سازد و یا با خودسری و بیاعتنایی به حقوق صغیر، موجبات ضرر او را فراهم آورد، دلیل ولایت قهری با قاعده لاضرر در تعارض قرار گرفته و چون لاضرر، حاکم بر ادله احکام است، به نفی آن منجر میشود.
بعضی از اصولیین نیز که قاعده لاضرر را حاکم بر ادله احکام نمیدانند، تقدم آن را مورد پذیرش قرار دادهاند؛ چرا که نفی ضرر، امتنان خداوند است تا از آسیب دیدن مردم ممانعت شود و از اینرو مقدم بر ادله دیگر میباشد.[3] به نظر میرسد موضوع ضمّ امین به ولی قهری نیز بر مبنای قاعده لاضرر قابل توجیه باشد. با این توضیح که چون محدود کردن ولی قهری و ممنوعیت وی از تصرفات ضرری بدون عزل وی ممکن میباشد، پس اعمال ولایت تا توافق با ناظر منصوب (امین منضم) از سوی دادگاه انجام میگیرد و بدینسان در صورت عدم امکان ناصب امین ضرر احتمالی از طفل برداشته میشود.
ب) حکم عقل و بنای عقلاء
عقل از نظر اصولیین شیعه، یکی از ادله اربعه است. به نحوی که درک عقلایی از یک موضوع میتواند زمینه یک حکم شرعی قرار گیرد. در زمینه قلمرو حکم عقل به عنوان یکی از دلایل حقوق اسلامی، مباحث گوناگونی مطرح است، اما آنچه برای ما اهمیت دارد، پاسخ دادن به این سؤال است که آیا عقل میتواند به نفی ولایت پدر و جد پدری ناشایسته منتهی شود؟ برای پاسخ به این پرسش بیان پارهای مقدمات ضروری است.
یکی از تقسیمبندیهای مرسوم در علم اصول، بحث مستقلات و استلزامات عقلی است. منظور از مستقلات عقلی آن است که عقل بدون توجه به حکم شرع، درک مستقلی بیابد. چنان که زشتی ظلم و پسندیده بودن عدل را درمییابد. در مقابل، منظور از استلزامات عقلی آن است که عقل به استناد و برپایه حکم شرع، حکمی را استنباط کند.[4] اما هیچیک از احکام عقلی، توان معارضه با منابع نقلی قطعی را ندارد. به طوری که عقل بعد از سه دلیل دیگر شرعی (کتاب، سنت و اجماع) قرار میگیرد.[5]
با وجود این، برخی از اصولیین متأخر، عقل را در منزلت همانند دیگر دلایل دانسته و بر این باورند که اگر با دلیل عقلی، حکم شرعی استنباط گردید، گویی از کتاب خدا و سنت معصومین (علیهم السلام) استخراج شده و تفاوتی با آنها نمیکند.[6]
کاربرد عقل در تشخیص احکام شرعی تا به آن پایه است که ملازمه میان عقل و شرع در حقوق اسلامی (امامیه) پذیرفته شده است، عبارت معروف « کلّما حکم به الشرع حکم به العقل » و بالعکس، تلازم میان شرع و عقل را بیان میدارد. با این توضیح که اگر عقل به حکمی دست یافت، شرع نیز آن را مورد پذیرش قرار میدهد و چنانچه شرع به موضوعی حکم کرد، عقل نیز واقف بدان خواهد شد.[7]
چون عقل به جزئیات و رموز بسیاری از احکام شرع دست نمییابد، بر این اساس، عدم توانایی آن برای راهیابی به درون احکام دینی اعلام شده است. همان طور که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: « ان دین الله لایصاب بالعقول. » [8]و برخی از حقوقدانان اسلامی این ملازمه را انکار نمودهاند.[9]
حال میتوان به پاسخ سؤال گذشته پرداخت. ولایت پدر و جد پدری حکمی شرعی است که عقل نیز آن را تأیید میکند. از سوی دیگر، عقل مستقل، هرگونه ظلم و ستم را تقبیح میکند و رفع آن را مورد پذیرش قرار میدهد. پس، اگر ادامه ولایت کسانی که به دلیل نزدیکی به طفل بر اموال او سیطره یافته و به حیف و میل آن میپردازند، ظلم بر صغیر باشد، عقل به نکوهش آن پرداخته و بازداشتن آنها از اینگونه تصرفات را جایز میشمارد. به این سؤال که آیا به حکم عقل میتوان از اجرای حکم شرع امتناع جست یا خیر؟ بعضی از فقهای معاصر جواب مثبت دادهاند.[10] از نظر آنها اگر حکم شرعی با حکم عقل تطابق نداشته باشد، میبایست با توجه و تأویل حکم شرع، آن را به گونهای بیان داشت که مغایر عقل نباشد و در صورتی که امکان توجیه آن وجود داشته باشد، عدم پذیرش حکم شرع نتیجه میشود.[11]
بنابراین با توجه به سه مقدمه: پذیرش کبرای کشف ملاکات توسط عقل، حکم به لزوم دفع ظلم توسط عقل، انحصار دفع ظلم ولیّ، در عزل او، حکم عقل به عنوان معیار پذیرش احکام شرع به عزل ولی قهری خائن یا بیلیاقت، نظر گزافی نیست و حتی پذیرش حکم عقل به عنوان دلیلی که مغایرت حکم آن با مستندات نقلی شرع به اثبات نرسیده، به جواز نفی ولایت منتهی میگردد. همچنین میتوان به سیره خردمندان و روش تمامی اهل بصیرت در نادیده گرفتن احکامی که اجرای آنها مستلزم ضرر غیرمشروع اشخاص است، توجه داشت. براساس روال معمول در همه جوامع، وضع ولایت پدر یا ابوین به منظور پاسداری از حقوق صغیر است، حال اگر این اشخاص، خود، در مقام ضرر رساندن به طفل برآیند، نادیده گرفتن مقام فطری و طبیعی آنها، مورد اتفاق عقلا میباشد.
[1] - ناصر، مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج 2، چاپ سوم، قم: مکتبه الصدر، 1382 هـ.ق، ص 49.
[2] - میرزا حسین، نائینی، موسی، خوانساری، منیه الطالب، ج 2، چاپ اول، تهران: چاپخانه حیدری، 1373 هـ.ق، ص 321.
[3] - ابوالحسن، محمدی، قواعد فقه، چاپ سوم، تهران: چاپ دادگستر، 1377، ص 182.
[4] - میرزا ابوالقاسم، جیلانی (قمی)، قوانین الاصول، ج 2، چاپ سنگی، عبدالرحیم، ص 2.
[5] - محمدرضا، مظفر، اصول الفقه، ج 4 ـ 3، نجف اشرف: مطبعه النعمان، 1386 هـ.ق، ص 125 به بعد.
[6] - محمد، موسوی بجنوردی، « مقاله عقل یکی از ادله اربعه »، فصلنامه حق، سال اول، 1364 هـ.ش، ص 28.
[7] - میرزا ابوالقاسم، جیلانی (قمی)، همان کتاب، ص 4.
[8] - میرزاحسین،محدث نوری،مستدرک الوسائل، ج17،چ1،باب6، از صفات قاضی،حدیث 25، بیروت: موسسه آل البیت،1408 ه ق،ص263
[9] - محمدرضا، مظفر، همان کتاب، ج 2 ـ 1، ص 236.
[10] - محمد حسن، مرعشی، دیدگاههای نو در حقوق کیفری اسلامی، تهران: میزان، 1373، ص 46 ـ 7.
[11] - همان.