بحث از ولایت ولیّ بر اموال و نفوس صبیان از دو جهت قابل طرح است: جهت اول این است که آیا ولیّ حتی نسبت به ایام بلوغ نیز بر اموال صبی ولایت دارد؟ و جهت دوم این است که آیا ولیّ حتی نسبت به ایام بلوغ، ولایت بر نفس صبی دارد یا خیر؟[1]
شیخ طوسی در خلاف فرموده است: «إذا آجر الأب أو الوصي الصبي أو شيئا من ماله مدة، صحت الإجارة بلا خلاف، فان بلغ الصبي قبل انقضاء المدة، كان له ما بقي، و لم يكن للصبي فسخه... دليلنا: أن العقد على عين الصبي أو على ماله وقع صحيحا بلا خلاف، فمن ادعى أن له الفسخ بعد بلوغه فعليه الدلالة.»[2]
صاحب عروه در مقام اشکال به کلام شیخ طوسی فرموده است که این مطلب، صغرویاً درست نیست زیرا ولیّ نسبت به ایام بلوغ صبی، ولایت ندارد.
ولی ولایت ولیّ گرچه بقائاً و بعد از بلوغ صبی از بین میرود و اختیار با «مولّی علیه» است امّا فقهاء در باب اموال ولایت ولیّ را مطلق دانسته و قائلند که او میتواند حدوثاً حتی نسبت به ایام بلوغِ صبی با توجه به مصلحت او تصرف کند؛
توضیح اینکه اگر ملکیت صبی نسبت به منافع، استقبالی باشد و فعلاً مالک منافع نباشد مانند این که شخصی وصیت کرده است که فلان مقدار از مالش بعد از بلوغ، به صبی داده شود، اینجا ولیّ نمیتواند در زمان حاضر در آن منافع تصرف کند و ادلهی ولایت این مورد را شامل نمیشود؛ زیرا ملکیت صبی، بالفعل نیست ولی در باب اجاره، صبی در حال حاضر، مالک فعلیِ منافع متأخرهی اموال خود میباشد نه این که بعد از بلوغ، مالک آنها شود.[3]
لذا ولیّ بناء بر اقتضاء مصلحت میتواند حتی در منافع متأخرهی اموال صبی، تصرف کند و ولیّ در اختیار، حکمِ خود مولّی علیهِ بالغ را دارد یعنی همان طور که «مولّی علیه» اگر بالغ میبود میتوانست در منافع متأخرهی مال خود تصرف کند ولیّ نیز قبل از بلوغِ صبی، میتواند در منافع متأخرهی مال او تصرف کند و از اطلاق ادلهای که تصرف در اموال صبی با رعایت مصلحت را جایز دانسته است استفاده میشود که ولایت ولیّ، محدود نیست به موردی که مملوک صبی، بالفعل موجود است بلکه منافع مستقبلی را نیز شامل میشود که ملکیت صبی در مورد آن، فعلی است.
در ولایت بر نفوس نیز بحث است که آیا ولیّ چنین ولایتی بر صبی دارد تا او را برای مدتی زائد بر بلوغ، اجیر شخصی دیگر کند؟
مرحوم آقای خویی در مقام انکار اطلاق ولایت بر نفوس فرموده است: «و أمّا بالنسبة إلى الصبي نفسه: فلم يدلّ أيّ دليل على ولاية الولي حتى بالإضافة إلى ما بعد البلوغ. نعم، في خصوص النكاح قام الدليل على الولاية على تزويج الصبي أو الصبيّة و لو كان الزواج دائماً، و أمّا في غيره فلم تثبت له هذه الولاية بحيث يتمكّن من إيجاره للخدمة عشرين سنة مثلًا و لو تضمّن الغبطة و المصلحة. فلو آجره كذلك كانت الإجارة فيما زاد على البلوغ فضوليّة منوطة بإجازته بعد ما بلغ، فإنّ مجرّد عدم الدليل على الولاية كافٍ في عدم النفوذ و الافتقار إلى الإجازة.»[4]
البته در غیر از باب نکاح، در باب حج مجنون و غیر ممیز[5] هم مفاد ادله این است که اگر ولیّ به نیابت از آن دو احرام ببندد و در اثناء عمل، مجنون و غیر ممیز، عاقل و بالغ شوند، مسلماً احرامشان صحیح است زیرا ولیّ در حکم مولی علیهِ کبیر است و گویا «مولّی علیه» در فرض رشد و عقل احرام بسته است زیرا اصولاً ولایت، یک امر عقلائی است که شخصی، ولیّ افرادی میشود که از جهت رشد و عقل کمبود دارند و همان اختیارات مولی علیه را در فرض رشد و عقل، البته با رعایت مصلحت او داراست لذا همان طور که شخص عاقل و بالغ میتواند خود را نسبت به زمان حاضر و آینده اجیر کند ولیّ، نیز قائم مقام او میشود و میتواند مطابق مصلحت، او را اجیر کند.
و به نظر میرسد عرف برای باب حج و نکاح خصوصیتی قائل نیست زیرا عرف نسبت به شخصی که نمیتواند امور متناسب با شأن خود را انجام دهد، شخص عاقلی را به عنوان عقل منفصل او جایگزین میکند و محدودیت اختیارات این عقل منفصل به این که تا زمانی باشد و بعد از آن نباشد نیاز به تصریح دارد و ظاهراً مراد شیخ طوسی نیز همین است که حکم به نفوذ اجاره حتی نسبت به بعد از بلوغ کرده و فرموده است که به اجازه صبی بعد از بلوغ نیز نیازی نیست.
مرحوم سید یزدی در صدر کلام خود ولایت ولیّ نسبت به ایام بلوغ صبی را انکار کرده و فرموده است که نسبت به مقدار یقینی بلوغ، باطل است بدین معنا که متوقف بر اجازهی صبی بعد از بلوغ است ولی در ذیل کلام موردی را استثناء کرده است که اگر اجاره در ایام صغر مصلحتی نداشته باشد و به ضمیمه ایام کبر به مصلحت صبی باشد اجارهی ولیّ نافذ و لازم است و صبی بعد از بلوغ نمیتواند آن را فسخ کند.
مرحوم آقای خویی در مقام اشکال به سید یزدی فرموده است: «و لكنّه غير واضح، نظراً إلى أنّ مجرّد وجود المصلحة و لو كانت بالغة حدّ اللزوم غير كافية في ثبوت الولاية ما لم يقم عليها دليل من الخارج، و المفروض قصور الدليل و عدم شموله لما بعد انقضاء عهد الصبا و بالجملة: مجرّد اقتضاء المصلحة اللازمة لو كان مسوّغاً لضمّ شيء من زمان البلوغ و مرخّصاً للتصرّف في ملك الغير و سلطنته بدون إذنه لكان مسوّغاً لضمّ بالغ آخر، فيؤجر الصغير منضمّاً إلى الكبير لو اقتضته المصلحة الملزمة، لوحدة المناط و هو الاشتمال على المصلحة و عدم الولاية على الكبير في الموردين و هو كما ترى. فيظهر من ذلك أنّ المصلحة بمجرّدها لا تجوّز التصرّف في سلطان الغير ما لم تثبت الولاية عليه بدليل، و المفروض انتفاؤه.
نعم، لو بلغت المصلحة الملزمة حدّ الوجوب كما هو المفروض في المتن، مثل ما لو توقّف حفظ حياة الصبي على إجارته مدّة تزيد على زمان بلوغه بحيث لولاه لكان معرّضاً للهلاك، اندرج ذلك في أُمور الحسبيّة، و رجعت الولاية حينئذٍ إلى الحاكم الشرعي لا إلى الوليّ أو الوصيّ، من غير فرق في ذلك بين الصغير و الكبير.»[6]
ظاهر عبارت «و رجعت الولاية حينئذٍ إلى الحاكم الشرعي لا إلى الوليّ أو الوصيّ»[7] این است که «ولیّ» غیر از حاکم شرع است؛ مراد از «ولیّ» کسی است که بر صبی ولایت دارد نه این که مانند مجتهد ولایت عامه داشته باشد لذا اگر از ادلهی ولایت استفاده شود که ولایت «ولیّ» محدود و منحصر در ایام صغر است، در فرضی که ضرورت اقتضاء کند که ایام کبر هم ضمیمه شود، ولایت فقط با حاکم شرع است مانند سایر موارد ضرورت و ولیّ یا وصی چنین اختیاری ندارند.
ولیّ در عقد اجاره بر اموال صبی حتی نسبت به ایام بلوغ ولایت دارد؛ زیرا در باب اجاره، صبی در حال حاضر، مالک فعلیِ منافع متأخرهی اموال خود میباشد نه این که بعد از بلوغ، مالک آنها شود و از اطلاق ادلهای که تصرف در اموال صبی با رعایت مصلحت را جایز دانسته است استفاده میشود که ولایت ولیّ، به موردی که مملوک صبی، بالفعل موجود است محدود نیست، بلکه منافع مستقبلی که ملکیت صبی در مورد آن، فعلی است را نیز شامل میشود.
همچنین ولیّ نسبت به نفس صبیّ حتی نسبت به بعد از بلوغ ولایت دارد؛ زیرا عرف نسبت به شخصی که نمیتواند امور متناسب با شأن خود را انجام دهد، شخص عاقلی را به عنوان عقل منفصل او جایگزین میکند و محدودیت اختیارات این عقل منفصل به این که تا زمانی باشد و بعد از آن نباشد نیاز به تصریح دارد.
[1]. برگرفته از جلسه 95 درس اجارهی استاد شبیری (دام ظله العالی).
[2]. الخلاف؛ ج3، ص: 500.
[3]. از یک جهت بحث از منافع متأخر، شبیه بیع سلف است زیرا در بیع سلف، ملکیت مشتری نسبت به ذمهی بایع و مملوک ـ مبیع کلی در ذمهی بایع ـ هر دو فعلی است و در منافع متأخر فقط ملکیت، فعلی است و مملوک یعنی منافع، متأخر است. بیع سلف بیشتر شبیه به بحث اجیر شدن برای انجام عمل است که مستأجر هم مالک فعلی عمل در ذمهی اجیر است و هم مملوک یعنی عمل فی الذمه، فعلی است.
[4]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج30، ص: 135
[5]. ممکن است با فحص بیشتر، موارد شرعی دیگری نیز یافت شود.
[6]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج30، ص: 136؛
[7]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج30، ص: 136؛