در قسمت اول این مقاله با اشاره به قول اول در آیه 34 سوره نساء، به سه اشکال در این قول اشاره شد. در ادامه ضمن بررسی چهار قول دیگر در مسأله به بررسی این اقوال و نتیجهگیری درباره معنای آیه میپردازیم.
قول دوم: موضوع بودن خوف نشوز براي جواز وعظ و نفس نشوز براي جواز هجر وضرب
حکم وعظ با دیدن امارات و خوف نشوز، تشریع شده است؛ چون همین مقدار، در تجویز وعظ کافی است و اساساً وعظ، مشروط به چیزی نیست؛ اما هجر و ضرب در این امر مشترکند که هر دو، فی الجمله[1]، حقی لازم را از زوجه میگیرند، بر خلاف وعظ؛ پس همین نکته میتواند رهیافتی باشد برای انتقال به تحقق نشوز، یعنی بگوییم همین که آیه شریفه بر علیه زوجه، هجر و ضرب را اجازه داده است، یعنی برای او حرمت و حقی قائل نشده، معلوم میشود که وی وعظ را نپذیرفته و به نشوز دچار شده است.
به عبارت دیگر با توجه به حکم قطعی عقل به قبح ظلم و مصداق بودن ضرب و هجر پیش از نشوز برای ظلم که از بین بردن حقی لازم از زن است، نمیتوان به ظاهر آیه ملتزم شد و به همین دلیل باید از ظهور آیه رفع ید کرد و جواز هجر و ضرب را در آیه به صورت وقوع نشوز اختصاص داد، اما چون چنین حکم عقلی در وعظ وجود ندارد، باید به ظاهر آیه در وعظ تمسک جسته و وعظ به صرف خوف جایز خواهد بود.
با توجه به این مطلب، باید شرط تحقق نشوز را برای ضرب و هجر در نظر گرفت و جواز این دو نمیتواند منوط به مجرد خوف باشد؛ چرا که بدون دلیل[2]، نمیتوان کسی را به خاطر خوف معصیت کتک زد؛ به عنوان مثال شما حتی اگر یقین داشته باشی که کسی میخواهد شما را کتک بزند، نمیتوانی به خاطر پیشگیری او را بزنی!
این قول که بهترین قول به نظر میآید شواهد متعددی بر صحت دارد از جمله این که علت اختصاص نصیحت به خوف نشوز این است که عرفاً نصیحت، به قصد منع تحقق نشوز صورت میگیرد، پس اثر نکردنش وقتی است که نشوز محقق شده است، یعنی وارد مرحله بعد میشویم که نشوز محقق شده است.
نحوه دلالت عرفی آیه شریفه بر قول دوم از این قرار است که گاه در عرف برخی از فرازها و بخش های منطقی یک گفتار حذف میشود ولی مخاطب آن را به بداهت میفهمد. مثل این که در آیه شریفه {وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً}، پس از «اضرب بعصاک الحجر» دیگر نفرموده است: «فضرب» و بلافاصله به فراز بعدی منتقل شده است.
عدّه ای از فقهای بزرگ، مانند علّامه حلّی در تحریر[3] قائل به این وجه هستند.
قول سوم: موضوع بودن خوف نشوز براي جواز وعظ وهجر، و موضوع بودن نفس نشوز براي جواز ضرب
نسبت به دو حكم وعظ و هجر بر طبق ظاهر آيه كه خوف از نشوز را موضوع قرار داده است، حكم ميشود، ولي نسبت به ضرب، به جهت اجماعي كه بر توقف جواز آن بر نفس نشوز قائم شده است، از ظاهر آيه دست كشيده و عبارت «و ان نشزن» را قبل از «و اضربوهن» در تقدير ميگيريم.[4]
اشکالی که بر این قول وارد است بی دلیل بودن این تفصیل است، نه از علم نحو دلیلی بر آن وجود دارد و نه از شرع؛ چرا که نه اجماع ثابت است و نه بر این تقدیر، قرینه ای وجود دارد.
قول چهارم: علم به نشوز
افراد زیادی، موضوع احكام ثلاثه را خصوص تحقق نشوز قرار دادهاند كه أقدم آنها على بن ابراهيم قمى در تفسيرش است[5] و همينطور ابن جنيد، شيخ مفيد، ابوالصلاح حلبى و جمع زیادی از فقهاء بعد از ايشان هم موضوع را تحقق نشوز دانستهاند.[6]
نقد قول چهارم
اشکال این سخن اینست که خوف در لغت به معنی «علم» به کار نرفته است و به همان معنای «ترس» در فارسی است.[7]
قول پنجم: خوف نشوزِ محقَّق شده
این قول اخص از قول چهارم است چرا که علاوه بر علم به نشوز، نشوز زن خطرناک هم هست و خطر جرح و آسیب توسط زن وجود دارد.[8]
«نشوزِ محقّق شده» گرچه نه در كلمات فقهاء آمده است و نه در تفاسير[9]، اما به نظر ميرسد كه هيچ اشكالي در آن نباشد؛ به اين بيان كه فعل «خاف» هم با «مِن» و هم بدون آن متعدي ميشود.
از طرفي متعلَّق آن همان طوري كه در موارد زيادي وجود خارجي فعلي ندارد، گاهي هم وجود خارجي دارد مثل آتش خارجي، اسد موجود در خارج و تعلق خوف به آن، در اين صورت، مجاز هم به کار نرفته است تا نياز به مصحّحي داشته باشد؛ بلكه به طور حقيقي گفته ميشود كه «أخافُ الاسد»، يعني از شير خارجي موجود ميترسم، در اينجا هم «تخافون نشوزهنّ» يعني از نشوز موجود در آنها ميترسيد كه در زندگيتان مشكل ايجاد نمايد؛ (كما اين كه ممكن است كه نشوز مختصري باشد كه احتمال ايجاد مشكل براي بعد نداشته باشد).[10]
نقد این قول:
اولاً: با توجه به اینکه این معنا نه در كلمات فقهاء آمده است و نه در تفاسير؛ التزام به آن با انسدادی بودن سازگار نیست؛ زیرا قائل نداشتن موجب تردید در آن میشود.
و ثانیاً: خوف نسبت به امر متوقّع به کار میرود و در امر فعلی نیاز به قرینه دارد، و برای همین در صورتی که متعلق خوف، امر فعلی باشد، فعلی در تقدیر گرفته میشود. صحاح میگوید: «طريقٌ مَخُوفٌ؛ لأنّه لا يُخيِفُ و إنما يُخيِفُ فيه قاطعُ الطريق»، پس اگر گفته شود طریق مخوف، در تقدیر چنین است: «طریق مخوف لصُّه». و اگر گفته شود : اخاف النار او اخاف الأسد، فعل مناسبی در تقدیر گرفته میشود مثل: «اخاف احتراقی بالنار، اخاف حرقة النار» یا «اخاف افتراس الأسد»؛ در نتیجه چنین قولی خلاف ظاهر آیه شریفه است.
در نتیجه قول دوم (موضوعیت نشوز فعلی برای هجر و ضرب) ، دارای مرجّحات بیشتر و ایرادات کمتری نسبت به سایر اقوال است و به همین جهت بر دیگر اقوال ترجیح داده میشود.
بخش اول مقاله:
تنبیه بدنی زوجه در آیه نشوز -1
[1] زوجه انسان، مومنه است و با هجر و ضرب، اذیت میشود و ایذاء مؤمن، فی نفسه، هتک او و منافی با حرمت اوست
[2] به عنوان مثال در مورد صبی دلیل خاص وجود دارد.
[3] تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية ، ج3، ص: 597.
[4] کتاب نکاح(زنجانی)؛ ج25، ص 7699
[5] تفسير القمي ج1 137
[6] به نقل از كتاب نكاح (زنجانى)؛ ج25، ص: 7696
[7] ر.ک: معجم مقائيس اللغة؛ ج2، ص: 230 و المحيط في اللغة؛ ج4 ؛ ص423
[8] مثل دیوانه و دیوانه زنجیری که دومی اخص است
[9] آیت الله شبیری: «البته به مقداري كه مراجعه كردم».
[10] کتاب نکاح، شبیری زنجانی، ج25، ص7701