نحوهی محاسبه بر اساس قانون نسیء این است که اعراب در هر بیست و پنج ماه، دو حج به جا میآوردند به عنوان مثال به فرض اگر الآن سال 1400 هجری باشد در ماه ذی حجه حج به جا میآوردند و حج بعدی را با گذشت دوازده ماه یعنی در ذی حجهی سال 1401 به جا میآوردند ولی حج بعدی را سیزده ماه بعد انجام میدادند که در محرم سال 1403 انجام میشد و ماه محرم را به ذیحجه نامگذاری میکردند. پس در مدت بیست و پنج ماه دو حج به جا میآورند که یک حج، در ذی حجهی 1401 و حج دیگر در محرم 1403 بود. بنابراین هر بیست و پنج سال، بیست و چهار حج به جا میآوردند؛ حمل حضرت مطابق روایت کتاب «النبوة» شیخ صدوق در ماه جمادی ثانی منعقد شده است و سال بعد نیز حج را در جمادی ثانی انجام دادند و سال بعد، انجام حج را یک ماه تاخیر انداختند؛ یعنی در ماه رجب حج به جا آوردند و سال بعد نیز در رجب حج به جا آوردند و همین طور دو سال در ماه شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذی حجه حج به جا آوردند.
بنابراین دوازدهمین و سیزدهمین سال بعد از انعقاد حمل حضرت، حج در ذی حجه انجام شد. ولی حمل حضرت در ماه جمادی ثانی بوده است و قهراً باید نسبت به دوازدهم ذی حجه سیزده سال و نیم از حمل ایشان بگذرد تا دوباره حج در ماه ذی حجه انجام شود؛ در حجۀ الوداع شصت و سه سال و نیم از عمر حضرت گذشته بود ـ با توجه به ماه ربیع اول که ولادت ایشان است، سه ماه دیگر بر این مدت اضافه میشود و از زمان حمل حضرت، شصت و سه سال و 9 ماه میگذرد ـ که باید بر ماه جمادی ثانی تطبیق داده شود به اینکه بعد از گذشت سیزده سال و نیم از حمل حضرت، حج بار دیگر در ذی حجه واقع میشود و اگر پنجاه سال دیگر نیز به این مدت اضافه شود باز هم حج در ذی حجه خواهد بود. زیرا هر بیست و پنج سال به بیست و پنج سال حج به ذی حجه برمیگردد. پس بعد از شصت و سه سال و نیم حجۀ الوداع در ذی حجه واقع میشود و سال قبل از آن نیز حج، در ذی حجه واقع شد که حضرت آن را تثبیت کردند و دیگر اجازه ندادند که تغییر کند. بر اساس این محاسبه که کلبی نقل کرده بود، حمل حضرت دوازدهم جمادی ثانی بوده است.
ولی بر اساس حساب مجاهد و ابوعلی که قائلند حجۀ الوداع اولین حج در ماه ذیحجه بوده است و سال قبل در ذیقعده حج به جا آوردهاند، حمل حضرت با ماه جمادی اول تطبیق میشود که قهراً مدت آن، ده ماه خواهد بود ولی در روایت، 9 ماه ذکر شده است و متعارفتر نیز همین است و اشکالی ندارد.
فخر رازی[1] در تفسیر خود میگوید: «اعراب گفتند: صلاح نیست که حج همیشه در ماه ذیحجه باشد، زیرا گاهی هوا گرم و گاهی سرد میشود و در گرما، بسیاری از افراد برای اعمال حج به مکه نمیآیند و برای ما منفعت ندارد. بنابراین بنا گذاشتند بر اینکه برخی از سالها را سیزده ماهه قرار دهند تا با سال شمسی تطبیق کند و به عنوان مثال ایام حج همیشه در اوائل فروردین باشد؛ در نتیجه ممکن است در سه سال اول، ذیحجه در فروردین واقع شود. یعنی ذیحجهی سال اول در ابتداء فروردین و ذیحجهی سال دوم در وسط آن و ذیحجهی سال سوم در انتهای آن باشد. زیرا به طور متعارف، بین یک سال شمسی و قمری یازده روز تفاوت است و قهراً برخی از سالها را سیزده ماهه حساب میکردند تا دوباره با فروردین تطبیق کند، که نتیجهی این سیزده ماهه بودن، تاخیر ایام حج و بر هم خوردن ماههای حرامی است که در آیۀ ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾[2] ذکر شده است. در حقیقت، این آیه جواب از این عمل اعراب است که گاهی سالها را سیزده ماهه قرار میدادند و فرموده که باید تمام سالها دوازده ماهه و قمری باشد؛ این بیان نیز محتمل است. زیرا لازم نیست که هر چهار سال، سه سال دوازده ماهه باشد و یک سال سیزده ماهه حساب شود؛ بلکه میتواند دو سال دوازده ماهه و یک سال سیزده ماهه باشد. زیرا با وجود تفاوت یازده روز بین سال شمسی و قمری، هر سال سی و سه روز تفاوت میکند و قهراً در برخی از سالها باید مقداری زودتر سال را سیزده ماهه میکردند؛ بعضی دیگر از فقهاء فرمودهاند که اعراب برای اینکه ماههای حرام پشت سر هم نباشد، فقط در محرم تصرف میکردند. یعنی محرم را به تاخیر میانداختند تا ذیقعده، ذیحجه و محرم پشت سر هم نباشد و دیگر تمام ماهها را تبدیل نمیکردند و فقط ماه محرم بود که گاهی در خود محرم، اسم آن را محرم میگذاشتند و برای آن احترام قائل بودند و جنگ را ترک میکردند و گاهی محرم را تاخیر میانداختند و جنگ میکردند و به جای آن در ماه صفر جنگ را متارکه میکردند.»
فخر رازی این قول را به بعضی از فقهاء نسبت داده است و آن را صحیح نمیداند و قائل است که همان قول اول، قول صحیح است که تغییر و تبدل در تمام ماهها است.
وجه اقرب برای عبارت «حملت به امه فی ایام التشریق»[3] در کلام شیخ کلینی مطلب دیگری است. ایشان این مطلب را از کتب عامه اخذ کرده است و بر خلاف اتفاق امامیه هم ولادت حضرت را دوازدهم و هم وفات حضرت را دوازدهم ثبت کرده است[4] و همچنین محل ولادت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را نیز از کتب عامه اخذ کرده است زیرا عباراتی که ایشان نقل کرده، در کتب اهل سنت وجود دارد و در کتب امامیه وجود ندارد. این مطالب را استیعاب از زبیر بن بکار که نسابهی مشهور قریش است نقل کرده است که حمل حضرت در دومین روز از ایام تشریق کنار جمرهی وسطی واقع شد و ولادت ایشان نیز در منزل محمد بن یوسف در فلان مکان بود. ولی زبیر بن بکار مطلبی دارد که شیخ کلینی به ذیل آن توجه نکرده است. زیرا او میگوید که حمل حضرت در ایام تشریق و ولادت حضرت در ماه رمضان بوده است و ولادت حضرت را بر خلاف مشهور در ماه رمضان دانسته است. ولی شیخ کلینی با توجه به شهرت بین عامه و خاصه که ولادت در ماه ربیع اول است و مشهور عامه روز ولادت را دوازدهم ربیع اول دانستهاند، پس ایشان نسبت به روز ولادت، مشهور عامه را از زبیر بن بکار اخذ کرده است. ولی در کتب عامه نسبت به زمان حمل مطلبی نیافته است و با توجه به اینکه زبیر بن بکار که از نسابهی قریش است، حمل را در ایام تشریق دانسته است، ایشان این مطلب را از او اخذ کرده است ولی غفلت کرده از اینکه او ولادت حضرت را در ماه رمضان دانسته است و نه در ماه ربیع اول همان گونه که مشهور قائلند و این اشتباه شیخ کلینی است.
در حل این مشکل باید توجه داشت که دوازدهم ربیع اول که اهل سنت قائل به آن هستند ربیع اول جعلی نبوده بلکه ربیع اول واقعی است که در کتب امامیه نیز ذکر شده است. در برخی از کتب امامیه، ماه ربیع اول و در برخی دیگر ماه ربیع ثانی ذکر شده است و ربیع اول و ربیع ثانی تبدلی و جعلی نیست ولی ایام تشریق، اصطلاحی است که تابع حج بوده است و با توجه به اینکه در غیر ماه ذی حجهی واقعی نیز حج بوده است، ایام تشریق نیز بوده است زیرا معنای تشریق جلوی آفتاب انداختن است و واقعیت آن در این ماهها نیز محفوظ بوده است و قربانیها را جلوی آفتاب میانداختند. پس بر خلاف ایام حج و ایام تشریق، واقع ماه ربیع اول و ربیع ثانی محفوظ بوده است و بر اساس روایات امامیه تولد حضرت در ماه ربیع اول واقع شده است.
قول صحیح برای حل مشکل این است که «حملت به امه ایام التشریق» روایت نیست بلکه کلام شیخ کلینی است[5] و ایشان در این مساله اشتباه کرده گرچه در شرح لمعه به عنوان روایت نقل شده است. بنابراین بر قول امامیه ـ حمل بیش از یک سال نیست و وجدان و تمام قرائن بر صحت قول امامیه و بطلان قول اهل سنت است ـ هیچ گونه مناقشهای وارد نیست و فرقی نمیکند که نسیء به شکلی که بسیاری از فقهاء قائل شدهاند پذیرفته شود یا به نحوی که علامه طباطبائی[6] فرموده، پذیرفته شود که ممکن است در آیهی ﴿يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾[7] مراد از تحریم و تحلیل دربارهی جنگ باشد و ایشان اینکه اصل نسیء به دلیل حج ـ سالهای سیزده ماهه درست میکردند و ایام حج متبدل میشد و نتیجهی آن در اشهر حرم نیز ظاهر میشده است و یک ماه مطابق قانون خود آن را حلال و یک ماه حرام میدانستند ـ بوده باشد را بر خلاف لفظ آیه دانسته است[8] ولی بر خلاف لفظ آیه نیست و منافاتی ندارد.
[1]. مفاتيح الغيب، ج16، ص: 45؛
[2]. سورهی توبه، آیهی 36
[3]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 439
[4]. توضیح استاد (مد ظله): شیخ عباس قمی در ذکر اتفاق امامیه دربارهی ولادت حضرت، به تبع نجاشی، مسعودی را نیز به عنوان یکی از فقهاء امامیه ضمیمه کرده است در حالی که نجاشی اشتباه کرده است و اطلاعی دربارهی مسعودی صاحب کتاب «مروج الذهب» نداشته است زیرا دو مسعودی دیگری معاصر با او وجود دارد که علی بن حسین مسعودی باشد و هر دو در سال 332 قمری کتاب نوشتهاند که یکی «مروج الذهب» و دیگری یعنی علی بن حسین، «اثبات الوصیۀ» را نوشته است. با بررسی آثار مسعودی صاحب کتاب «مروج الذهب» و تطبیق آنها روشن میشود که تمام تقلیات او دربارهی انبیاء و امثال آن مطابق با مذاق عامه است ولی نقلیات علی بن حسین مسعودی صاحب کتاب «اثبات الوصیۀ» مطابق با امامیه است. مسعودی صاحب «مروج الذهب» در طبقات، جزء شافعیه ترجمه شده است و او در «التنبیه و الاشراف» ج 1، ص 199-198 («التنبیه و الاشراف» یا آخرین کتاب او بوده و یا اینکه در اواخر عمر خود آن را نوشته است زیرا نجاشی از زمان فوت او اطلاعی نداشته است و میگوید که تا سال 333 قمری زنده بود در حالی که «التنبیه و الاشراف» را در سال 345 قمری نوشته است و اینکه در همان سال یا سال بعد فوت شده، اختلاف است) دربارهی قطعیه ـ یعنی کسانی که به فوت موسی بن جعفر (علیهاالسلام) قطع پیدا کردهاند در مقابل واقفه که حضرت را زنده میدانند ـ میگوید: «و فرق الزيدية والقطعية بالإمامة الاثنا عشرية منهم الذين أصلهم في حصر العدد ما ذكره سليم بن قيس الهلالي في كتابه الّذي رواه عنه أبان بن أبى عياش أن النبي صلّى الله عليه وسلّم قال لأمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام أنت واثنا عشر من ولدك أئمة الحق ولم يرو هذا الخبر غير سليم بن قيس ...» روشن است که صاحب «اثبات الوصیة» که شیعه است این گونه تعبیر نمیکند که مدرکی برای وجود دوازده امام نیست غیر از روایتی که ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل کرده است ولی بسیاری از اهل سنت در برخی موارد نسبت به افضلیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و برخی جهات دیگر گرایشهایی دارند.
[5]. توضیح استاد (مد ظله): در کتب سابقین نیز چنین اشتباهاتی وجود دارد به عنوان مثال میگویند که یکی از معصومین (علیهمالسلام) فلان زمان متولد شد و در فلان تاریخ به امامت رسید و فلان زمان نیز فوت شد ولی مدت امامت را که میخواهند حساب کنند مطابقت نمیکند و علت این مطلب این است که هر کدام از تاریخهای ولادت، امامت و فوت را از یک منبع اخذ کردهاند؛ در کتاب «الغدیر» نیز که علامه امینی با وجود اینکه اصل غدیر از مسائل قطعی است که در آن بحثی نیست ولی در کیفیت آن بحث است و هر یک از جزئیات از منبعی اخذ شده است که اگر ضمیمه شود، با یکدیگر تناسب ندارد.
[6]. الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص: 272؛
[7]. سورهی توبه، آیهی 37
[8]. الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص: 272؛