نجاست در شریعت دو حکم را برای نجس و متنجس در پی دارد؛ 1. عدم جواز خوردن و آشامیدن 2. بطلان عمل در مواردی که عمل مشروط به طهارت است مانند نماز. از سویی دیگر، با ملاقات شیئی با نجس[1]، حکم به نجاست ملاقی میشود. از این رو، نجاست همانگونه که با تصریح به نجاست نجس یا نجس شدن ملاقی آن بیان میشود، گاه با بیان یکی از دو حکم نجاست، بیان شده و از خوردن و آشامیدن نجس یا ملاقی یا استفاده نجس یا ملاقی در مانند نماز، نهی شده و یا حکم به بطلان نماز در صورت تستر به نجس یا ملاقی شده و یا امر به غَسل ملاقی میشود.
در مقابل، طهارت نیز با شیوه هایی مختلف مانند عدم لزوم غسل ملاقی، حکم به صحت نماز در شیء یا ملاقی آن، حلیت اکل و شرب آن شیء یا ملاقی و یا تصریح به طهارت شیء یا ملاقی، بیان میگردد.
از نظر ثبوتی، نجاست دست کم از هشت راه امکان بیان دارد[2] اما از نظر اثباتی، استظهار نجاست از تمام این راهها نیازمند بررسی است که ضمن بیان تک تک آنها، کفایت هر یک در اثبات نجاست یا عدم آن، بررسی میگردد.
مانند آین آیه در نجاست مشرکین: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ حَكيم[3]
و این روایت در نجاست کلب: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ¬بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ¬بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي سَهْلٍ الْقُرَشِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لَحْمِ الْكَلْبِ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ قُلْتُ هُوَ حَرَامٌ قَالَ هُوَ نَجَسٌ أُعِيدُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ هُوَ نَجَسٌ.[4]
تصریح به نجاست با ریشه نجس و مشتقات آن، به تنهایی نمیتواند دال بر نجاست شیء باشد زیرا؛ نجس در لغت به معنای مصطلح نیست بلکه به معنای قذارت و پلیدی و تنفر طبع از شیء است که بر غیر نجاسات مصطلح نیز صادق است. خلیل در معنای نجس مینویسد: «نجس : النَّجِس: الشيء القذر حتى من الناس و كل شيء قذرته فهو نَجَسٌ»[5]
در شرع نیز، نجس، علاوه بر استعمال در نجاست مصطلح، در معنای لغوی نیز استعمال میگردد. به عنوان نمونه: نجس در روایت موسیبن اکیل[6] بر حدید، اطلاق شده در حالی که در فقه، هیچ کس قائل به نجاست آن نیست. در آیه شریفه «انما المشرکون نجس»[7] نیز برخی از مفسرین نجاست را به معنای قذارت و خبث باطنی تفسیر کرده[8] و برخی از فقها، آیه را برای اثبات نجاست مشرکین کافی ندانستهاند.[9]
مانند این روایت در نجاست نبیذ: «مُحَمَّدِبْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ إِبْرَاهِيمَ¬بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ¬بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَال... قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ يَقُولُهَا ثَلَاثا» [10]
همانگونه که بیان شد نجاست در لغت معنایی اعم از معنای اصطلاحی دارد و تصریح به نجس شدن ملاقی نیز به تنهایی دال بر نجاست نیست مگر این که استعمال در معنای اصطلاحی به واسطه قرائنی ثابت گردد.
با وجود نکات مذکور، هر چند نمیتوان از نجس در قرآن معنای مصطلح را استظهار کرد، اما به نظر میرسد در لسان روایات، نجس و مشتقات آن حقیقت شرعی یا متشرعی در معنای مصطلح شده باشند. از همین رو استظهار نجاست به صرف حکم به نجاست، بعید به نظر نمیرسد. توجه به این نکته ضروری است که این استظهار، با صحت استعمال نجس در غیر معنای مصطلح به هدف تنظیر به نجس در شدت قذارت منافات نداشته و در کلام عرف به کار میرود. در نتیجه اگر قرینهای بر اراده معنای مجازی وجود نداشته باشد، باید نجس در لسان روایات را – هم در صورت حکم به نجاست شیء و هم در فرض تصریح به نجاست ملاقی- به نجس اصطلاحی حمل کرد.
با این دید، اگر در روایات دلیل دال بر طهارت با روایتی که حکم به نجاست کرده است تعارض کنند، حمل روایت دال بر نجاست بر معنای مجازی یا به عبارت دیگر معنای لغوی منقول، یکی از بهترین راههای حل تعارض خواد بود. از همین رو مواردی مانند روایت موسی بن اکیل که چیزی مانند حدید را نجس دانسته و کسی قائل به نجاست آن نیست، به معنای لغوی منقول- پلیدی و تنفر طبع – یا معنای مجازی – شدت پلیدی مانند نجاسات شرعی- حمل میشود.
مانند نهی از نوشیدن شیر شتر نجاست خوار: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَشْرَبْ مِنْ أَلْبَانِ الْإِبِلِ الْجَلَّالَةِ وَ إِنْ أَصَابَكَ شَيْءٌ مِنْ عَرَقِهَا فَاغْسِلْه [11]
این نهی به تنهایی تلازمی با نجاست ندارد زیرا؛ میتواند تنها دال بر حرمت اکل و شرب باشد. مانند نهی از خوردن گوشت حیوانات حرام گوشت و نهی از نوشیدن شیر آنها که دال بر حرمت است نه نجاست. مانند روایت زراره که در آن بین پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت، تفصیل داده شده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيٍّ الزَّيَّاتِ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَطُّ وَ ذَلِكَ أَنِّي سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا يُؤْكَلُ مِنَ الطَّيْرِ فَقَالَ كُلْ مَا دَفَّ وَ لَا تَأْكُلْ مَا صَفَّ قُلْتُ الْبَيْضُ فِي الْآجَامِ فَقَالَ مَا اسْتَوَى طَرَفَاهُ فَلَا تَأْكُلْهُ وَ مَا اخْتَلَفَ طَرَفَاهُ فَكُلْ قُلْتُ فَطَيْرُ الْمَاءِ قَالَ مَا كَانَتْ لَهُ قَانِصَةٌ فَكُلْ وَ مَا لَمْ تَكُنْ لَهُ قَانِصَةٌ فَلَا تَأْكُلْ.[12].
مانند روایت ابی خالد قماط در ارتباط با آبی که در آن میته وجود دارد: وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ سَعْدِبْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّدِ بْنِعِيسَى عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِبْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي الْمَاءِ يَمُرُّ بِهِ الرَّجُلُ وَ هُوَ نَقِيعٌ فِيهِ الْمَيْتَةُ الْجِيفَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ كَانَ الْمَاءُ قَدْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَلَا تَشْرَبْ وَ لَا تَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ يَتَغَيَّرْ رِيحُهُ وَ طَعْمُهُ فَاشْرَبْ وَ تَوَضَّأْ.[13]
اگر نهی از اکل یا شرب ملاقی و لو به اطلاق، فرض امکان جداسازی یا استهلاک شیء در ملاقی را نیز شامل شود، دلالت این نهی بر نجاست آن شیء بعید به نظر نمیرسد؛ زیرا در این فرض، تنها علت حرمت اکل یا شرب ملاقی، سرایت حرمت از شیء به ملاقی است و با استقراء در احکام شرع، موردی غیر از نجاست، یافت نشده که حرمت اکل یا شرب از شیء به ملاقی آن سرایت کرده باشد.
اما اگر نهی، فرض امکان انفکاک یا استهلاک را شامل نباشد یا در شمول این فرض تردید شود، نهی میتواند تنها به علت حرمت خوردن یا آشامیدن باشد و سرایت آن به ملاقی به دلیل وجود حرام در ملاقی و عدم امکان جداسازی آنها از هم باشد. از همین رو دیگر دال بر نجاست نخواهد بود.
[1] البته در صورت وجود رطوبت در نجس یا متنجس
[2] این تعداد استقرائی است و امکان دارد راههای بیشتری نیز وجود داشته باشد.
[3] التوبة : 28
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج6 ؛ ص245
[5] كتاب العين؛ ج6، ص: 55
[6] مُحَمَّدُبْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّبْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَىبْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ فِي السَّفَرِ وَ مَعَهُ السِّكِّينُ فِي خُفِّهِ لَا يَسْتَغْنِي عَنْهَا أَوْ فِي سَرَاوِيلِهِ مَشْدُوداً وَ الْمِفْتَاحُ يَخَافُ عَلَيْهِ الضَّيْعَةَ أَوْ فِي وَسَطِهِ الْمِنْطَقَةُ فِيهَا حَدِيدٌ قَالَ لَا بَأْسَ بِالسِّكِّينِ وَ الْمِنْطَقَةِ لِلْمُسَافِرِ فِي وَقْتِ ضَرُورَةٍ وَ كَذَلِكَ الْمِفْتَاحُ يَخَافُ عَلَيْهِ أَوْ فِي النِّسْيَانِ وَ لَا بَأْسَ بِالسَّيْفِ وَ كَذَلِكَ آلَةُ السِّلَاحِ فِي الْحَرْبِ وَ فِي غَيْرِ ذَلِكَ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْحَدِيدِ فَإِنَّهُ نَجَسٌ مَمْسُوخٌ الكافي ج : 3 ص : 400
[7] التوبه : 28
[8] الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج5، ص: 582
[9] معالم الدين و ملاذ المجتهدين (قسم الفقه)؛ ج2، ص: 526
[10] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج6 ؛ ص413
[11] همان ؛ ج6 ؛ ص251
[12] همان ؛ ج6 ؛ ص247
[13] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1 ؛ ص40