یکی از مباحث مهم و اصولی در عقد نکاح و سایر معاملات، مسئلۀ فضولی[1] است؛ مراد از عقد فضولی، عقدی است که شخص، سلطنتی بر انشاء آن ندارد بدین گونه که یا اساساً عقد، مربوط به شخص دیگری است و مُجری عقد نه ولایت بر آن شخص دارد و نه وکیل اوست و یا عقد مربوط به عاقد است ولی حق شخص دیگری در بین است که عاقد بدون رعایت آن حق، انشاء عقد کرده مانند اینکه عبد و أمهای بدون إذن مولا انشاء عقد نکاح کنند یا دختر باکره بدون إذن پدر یا جدّ خود با کسی ازدواج کند ـ البته بناء بر قولی که نکاح باکره، مشروط به إذن ولی است که مختار نیز میباشد ـ یا عقد سفیه (غیر رشید) بدون إذن ولی یا ازدواج با خواهرزاده و برادرزاده بدون إذن خاله و عمه که تمام این موارد نکاح فضولی است.
مرحوم سید یزدی برای نکاح فضولی چهار صورت تصویر کرده که عبارتند از: انشاء عقد با مهر معین توسط فضولی و اجازۀ عقد بدون مهر توسط مُجیز ـ صورت اول ـ یا با مهری کمتر یا بیشتر از مهر معین شده یا با مهری از جنس دیگر ـ صورت دوم ـ یا بدون شرط معین شده ـ صورت سوم ـ یا با اضافۀ شرطی ـ صورت چهارم ـ که ایشان[2] در صورت اول فرموده که صحت عقد، محل تردید است ولی در سایر صور[3] به بطلان عقد حکم کرده در حالی که فقهاء در مباحث دیگر در مورد عقدی که به شیء مرکب یا مشروطی تعلق گرفته، قائل به انحلال شده و فرمودهاند: «اگر کسی خانهای را که فقط مالک نصف آن است بفروشد عقد بیع در نصف خانه صحیح و در نصف دیگر فضولی است» یا اگر عقد بیع، مشروط به شرط فاسدی باشد فرمودهاند: «فساد شرط به عقد سرایت نمیکند و عقد بیع، صحیح ولی خیاری است.»[4] بنابراین این سؤال مطرح میشود که فارق این دو مسأله چیست که مرحوم سید یزدی در بحث عقد فضولی قائل به انحلال نشدهاند؟
قبل از پاسخ به این سؤال مناسب است کلمات علماء در مورد انحلال خطابات بررسی شود:
مرحوم امام در مباحث اصولی نظر خاصی در خطابات قانونی دارد و فرموده: «قوانینی که به شکل عام جعل میشود ناظر به افراد نیست ـ ممکن است در زمان جعل قانون اصلاً هیچ فردی موجود نباشد ـ بنابراین خطاباتِ حاکی از این قوانین به تعداد افراد، انحلال پیدا نمیکند؛ از جمله وجوهی که برای عدم انحلال خطابات بیان کردهاند اینکه جملۀ خبری و انشائی از جهت انحلال با یکدیگر تفاوتی ندارند و اگر جملۀ انشائی انحلال پیدا کند باید جملۀ خبری نیز منحل شود در حالی که در إخبار، انحلالی وجود ندارد زیرا قول به انحلال در إخبار مستلزم این است که اگر کسی بگوید: «کلّ نارٍ باردۀ» به تعداد آتشهای موجود در دنیا دروغ گفته باشد با اینکه وجداناً این کلام او فقط یک دروغ شمرده میشود بنابراین در جملۀ انشائی نیز مانند جملۀ خبری انحلالی وجود ندارد پس اگر گفته شود: «همه باید به جبهه بروید» این خطاب عام به تعداد افراد منحل نمیشود تا اشکال شود که برخی افراد عاجز میباشند و خطاب به شخص عاجز صحیح نیست بنابراین این خطاب عمومیّت ندارد و مختص به افراد قادر است.»[5]
مرحوم آقای حکیم[6] فرمودهکه معنای انحلال عقد این نیست که حقیقتاً و استقلالاً عقود متعدد وجود داشته باشد بلکه یک عقد است که بر اساس قوانین عرفی در بعضی از احکام، حکم عقد متعدد را پیدا میکند، به عنوان مثال اگر کسی خانهای را به مبلغ چهل میلیون تومان بفروشد بدین معنا نیست که به عدد اجزاء خانه ـ بینهایت جزء ـ عقدهای متعدد، واقع شده و ثمن نیز به همین صورت تبعیض و تقسیم شود.
عرف در بعضی از موارد به انحلال عقد و تعدد آن حکم میکند و شارع مقدس نیز بخشی از آن را امضاء میکند مانند اینکه پس از فروش خانه معلوم شود که شخص، مالک نصف خانه بوده که به نظر عرف در این صورت عقد منحل میشود و فقط نصف خانه منتقل میشود و به بیان دیگر ایجاب و قبول فضولی و خریدار متطابق با هم بوده و به تمام خانه تعلق گرفته و گویا به سبب تبعیض شارع، دو عقد واقع شده که شارع یکی را امضاء و دیگری را ردّ کرده است.
و همین طور است اگر دو شیء مستقل با عقد واحد معامله شود مانند اینکه شخصی خانه و فرشی را در ضمن عقد واحد به دیگری بفروشد در حالی که یکی از آن دو کالا ملک شخصی دیگر است و خریدار نیز آن را قبول کند که در این صورت نیز عرف حکم میکند که این عقد حکماً به دو عقد منحل شده و ﴿أوْفُوا بِالعُقُودِ﴾[7] نفوذ عقد را در مورد ملک بایع ثابت میکند و صحت عقد نسبت به جزء دیگر متوقف بر اجازۀ مالک آن است.
ولی اگر یک شیءِ دارای اجزاء فروخته شود مانند اینکه بایع بگوید: «خانه را به چهل میلیون تومان فروختم» و خریدار بگوید: «نصف خانه را به بیست میلیون تومان خریدم»، عرف انحلال ایجاب را صحیح نمیداند و حکماً قائل به تعدد عقد نمیشود تا گفته شود که نسبت به بخشی از ایجاب، تطابق ایجاب و قبول حاصل شده و عقد نسبت به آن بخش صحیح است بلکه عقد از اساس باطل است زیرا تطابق بین ایجاب و قبول در آن رعایت نشده است و محل بحث نیز از همین قبیل است زیرا اجازۀ مُجیز، حکمِ قبول خریدار را دارد که متعلق عقد و متعلق اجازۀ مُجیز متفاوت میباشند زیرا یکی مشروط و دیگری بدون شرط یا یکی کلی و دیگری جزئی است پس تطابق بین ایجاب و قبول وجود ندارد و عقد، باطل است.
تفکیکی که مرحوم آقای حکیم قائل شدهاند مورد تأمل است و باید مسئلۀ شرط و مشروط در احکام فقهی را بررسی کرد؛ اگر مراد از مشروط بودن عقد، تعلیق آن بر شرط باشد در صورت عدم حصول معلقعلیه بدون شک عقد، باطل است ولی اگر مراد از شرط و مشروط، التزام در ضمن التزام باشد که مرحوم سید یزدی و برخی از فقهاء قائلند و در حقیقت دو التزام است ـ یک التزام به مشروط و دیگری التزام شرطی ـ چرا انحلال پذیرفته نشود؟ (البته ملتزم شدن به شرط بدون مشروط معنا ندارد زیرا شرط وابسته به مشروط و مشروط زمینهساز شرط است ولی ملتزم شدن به مشروط بدون شرط مانعی ندارد مشابه وابستگی نماز عصر به نماز ظهر که صحت نماز ظهر متوقف بر نماز عصر نیست ولی صحت نماز عصر متوقف بر نماز ظهر و مشروط به تقدم نماز ظهر است.) بنابراین وقتی عقد مشروط، در حقیقت دو التزام باشد شخص میتواند یک التزام را قبول و دیگری را ردّ کند و با توجه به اینکه در تمام عقود مشروط، حقیقتاً دو التزام وجود دارد نمیتوان در بعضی از موارد قائل به بطلان عقد شد.
ایشان در بعضی موارد که التزام، واحد است مانند کسی که تمام خانه را فروخت در حالی که نصف آن را مالک نبود و مالک آن را اجازه نکرد یا کسی که دو شیء را به عقد واحد فروخت در حالی که مالک یکی از آن دو بوده، حکم به انحلال کردهاند با اینکه یک عقد و یک التزام بیشتر نیست پس چطور در مورد عقد مشروط که در حقیقت دو التزام است قائل به انحلال نشدهاند؟
به طور کلی در مورد شرط و مشروط که دو التزام است باید قائل به انحلال شد و بر فرض بطلان شرط، قول به بطلان مشروط وجهی ندارد؛ البته مواردی که عرفاً بر آن اطلاق شرط میشود همواره به صورت تعدد مطلوب و تعدد التزام نیست مانند مسأله محل بحث ـ امضاء عقد بدون مهر ـ که وجهی برای انحلال وجود ندارد گرچه در سایر عقود مشروط، قول به التزام و انحلال اختیار شود زیرا معنای انحلال در محل بحث این است که یک مطلوب، عقد مجرد از مهر و مطلوب دیگر عقد با مهر باشد در حالی که در خارج این گونه نیست زیرا عاقد وجداناً و فطرتاً دو التزام ندارد که یک التزام به مطلق ازدواج ـ چه با مهر و چه بدون مهر ـ و التزامی دیگر به ازدواج با فلان مقدار مهرـ زیرا غالباً زن حاضر نیست بدون مهر ازدواج کند ـ تعلق گرفته باشد.
نتیجۀ بحث اینکه عقد نسبت به مهر انحلالپذیر نیست و اجازۀ عقد بدون مهر یا با مهر موجب تصحیح عقد نمیشود ولی نسبت به شرط فقهی که در حقیقت دو التزام است، اصل عقد با اجازه تصحیح میشود.
کتابنامه
1. العروة الوثقى فيما تعم به البلوى، يزدى، سيد محمد كاظم طباطبايى، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، چاپ: بيروت- لبنان
2. انوار الهداية في التعليقة على الكفايأ؛ امام خمينى، روح الله؛ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)؛ چاپ: تهران
3. مستمسك العروة الوثقى؛ حكيم، سيد محسن طباطبايى؛ مؤسسة دار التفسير؛ چاپ: قم- ايران
[1]. برگرفته شده از درس آیت الله شبیری زنجانی، درس جلسۀ 483
[2]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 871، مسئلۀ 26: «لو أوقع الفضولي العقد على مهر معين هل يجوز إجازة العقد دون المهر أو بتعيين المهر...»
[3]. البته در مورد صورت دوم فرموده: «الأظهر عدم الصحۀ» ولی در مورد سوم و چهارم با قاطعیت و جزم بیشتری فرموده: «لا تصحّ الإجازۀ»
[4]. فقهاء در باب نکاح فرمودهاند که اگر شرط فاسدی در عقد ذکر شد عقد، صحیح و شرط، باطل است.
[5]. انوار الهداية في التعليقة على الكفايۀ ؛ ج2 ؛ ص215؛ «فإنّه يقال: إن أُريد من الانحلال كون كلّ خطاب خطابات بعدد المكلّفين...»
[6]. مستمسك العروة الوثقى؛ ج14، ص: 506؛ «أن هذه الانحلال انضمامي و ارتباطي لا استقلالي على وجه يقبل التفكيك...»
[7]. سورۀ مائده، آیۀ 1