در لسان روایات و کلام فقها برای بیان نهی، از الفاظ و صیغههای مختلفی استفاده شده که در دلالت برخی از آنها بر حرمت اختلاف وجود دارد. این نوشتار به دنبال بررسی مفاد این الفاظ به صورت مسلسل میباشد.
«لا ینبغی» در مواردی بسیار برای بیان نهی استعمال شده که در دو مقام به بررسی مفاد آن میپردازیم.
نوع فقها «لاينبغي» را بر کراهت حمل کردهاند؛ اما همچنانکه آقاي خوئي فرموده است «لاينبغي» در روايات ظهور در تحريم دارد.
مدّعاي آقاي خوئي كه «لاينبغي» بر لايجوز دلالت میکند صحيح است؛ اما استدلال ایشان تمام نيست. چون «ينبغي» به معني «یتمکن» نيست، بلکه با مراجعه به موارد استعمال روشن میشود كه «ينبغي» به معناي «مطابق قاعده بودن» است. لذا موارد آن به اختلاف الزامی بودن یا نبودن قانون، اختلاف پيدا ميكند. یعنی گاهي مطلبي مطابق با قانون اخلاقي و گاهی مطابق با مستحبات است؛ گاهی نیز جنبه الزامی دارد. در دو صورت اول دلالت بر الزام ندارد ولکن در صورت سوم دال بر الزام میباشد. برای مثال «ينبغي» در مورد اذن در تصرف مال غير، جنبه الزامي دارد و حتماً بايد اجازه گرفته شود. ولکن در این روایت «كُلُّ شَيْءٍ صَنَعَهُ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُسَمِّيَ عَلَيْهِ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ كَانَ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ شِرْكٌ» ناظر به حكم استحبابي است، و در این حدیث «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانِي خِصَالٍ وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ ...» «ینبغی» درسیاق مطالب اخلاقی است.
البته گاهي هم مراد از «ینبغی» جواز است يعني ارتكاب آن خلاف قانون نيست. و در مقابل «لاينبغي» به معناي «خلاف قاعده بودن» است. لذا موارد استعمال آن نیز به اختلاف الزامی بودن یا نبودن قانون، اختلاف پيدا ميكند.
نکته مهم این است که هر چند «ينبغي» و «لا ینبغی» از نظر لغت اعم هستند و در همه جا به معناي «مطابق قاعده بودن»و «مخالف قاعده بودن» هستند و شامل موارد الزامی و غیر الزامی میشوند ولی اگر «لاینبغی» مطلق و بدون قرینه استعمال شود عرفا ظهور در حرمت دارد، چون به معني «خلاف قانون» است و خلاف قانون مطلق، حرام است.
در توضیح باید گفت که گاه بين دو لفظ كه دلالت بر نفي و اثبات دارند، از نظر لغوی شق ثالث وجود ندارد مثلاً بين «استخاره خوب است» و «استخاره خوب نيست» حدّ وسطي وجود ندارد چرا که «خوب نیست» از نظر لغوی اعم است و شامل بد بودن و میانه بودن میباشد ولکن در اطلاقات عرفی وقتی گفته میشود «استخاره خوب نیست» از آن بد بودن استفاده میشود و احتمال میانه بودن فهمیده نمیشود. زیرا «خوب نبودن» علي وجه الاطلاق، به معناي آن است كه هيچ جنبه متعارف خوبي در آن نباشد همينطور خوب بودن علي وجه الاطلاق، به معني آن است كه هيچ جنبه متعارف بدي در آن نباشد، لذا حد وسط از هر دو طرف خارج است.
«ينبغي» و «لاينبغي» نیز همينطور است، یعنی هر چند از نظر لغوی شامل الزامی و غیر الزامی میشوند ولکن عرفا اطلاق «لاينبغي» اختصاص به موارد الزامی دارد و به معناي «لايجوز» است.
1. « لَا يَنْبَغِي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَنْكَشِفَ- بَيْنَ يَدَيِ الْيَهُودِيَّةِ وَ النَّصْرَانِيَّةِ- فَإِنَّهُنَّ يَصِفْنَ ذَلِكَ لِأَزْوَاجِهِنَّ». جابر بن يزيد جعفي كه همین روایت را از حضرت باقرعليه السلام نقل میکند به جاي لاينبغي، لايجوز نقل كرده است و معناي لايجوز فهميده است.
2.« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ إِذَا بَلَغَتِ الْجَارِيَةُ الْحُرَّةُ سِتَّ سِنِينَ فَلَا يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تُقَبِّلَهَا». در دلالت روايت بر حرمت تقبيل بحثي نيست.
3. اكثر محرمات احرام با لا ينبغی تعبير شده است. برای مثال پيامبر صلی الله عليه و آله در حجة الوداع حج را به عمره تمتع تبديل نكردند و فرمودند كه من سائق الهدی هستم « لَا يَنْبَغِي لِسَائِقِ الْهَدْيِ أَنْ يُحِلَّ حَتّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ » .در این روایت مانند بعضی روایات دیگر برای اثبات تحریم به «لا ینبغی» استدلال شده که از آن استفاده ميشود كه اين كلمه به معناي خصوص تحريم است، نه جامع بين تحريم و تنزيه، چون با جامع نميتوان براي يك قسم خاص استدلال كرد. در این روایت در تعليل اين نكته كه پيامبر صلی الله عليه و آله نميتواند احرام حج خود را به عمره تمتع تبديل كند اين جمله آمده است: «لكنى سقت الهدى و لا ينبغى لسائق الهدى...» اين جمله در اين مقام گفته شده كه نه پيامبر و نه ديگران حق تحلّل قبل از اين كه هدي به محل خود برسد نداشتهاند.
«لا ینبغی» در کلام قدما گاهی به معنای حرمت و گاهی به معنای کراهت و گاهی در جامع بین کراهت و حرمت به کار رفته است. به همین جهت تعیین هر کدام نیاز به قرینه دارد و در صورت عدم وجود قرینه کلام مجمل میشود.
مرحوم شيخ طوسي در تهذیب در بحث پرداخت زکات فطره به فقرا ميفرمايد: «لاينبغي انيعطي الّا مومناً او من بحكم الايمان». حكم مسأله با كلمه لا ينبغي بيان شده است و چون برای تعیین معنای آن قرینه وجود ندارد، عبارت مجمل است.
ایشان در نهایه میفرماید: « و المكاري مثل الملّاح يضمن ما يفرّط فيه، و ما لا يفرّط فيه لم يكن عليه شيء في هلاكه و لا ينبغي لأحد أن يضمن صانعاً شيئاً الا اذا اتهمه في قوله فإذا كان مأمونا ثقة، وجب أن يصدّقه و لا يغرّمه شيئا». در این عبارت به قرینه اینکه جمله «فإذا كان مأمونا ثقة، وجب أن يصدّقه و لا يغرّمه شيئا» بیان مستثنی منه است و در مورد مستثنی منه تعبییر «لا ینبغی» به کار برده است که از آن استفاده میشود که مراد از «لا ینبغی» عدم جواز است.
در جایی دیگر از تهذیب میفرماید: «وَ لَا يَنْبَغِي لِلْإِنْسَانِ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى السَّفَرِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا لِضَرُورَةٍ تَدْعُوهُ إِلَى ذَلِكَ وَ يَكُونُ سَفَرُهُ فِي ذَلِكَ طَاعَةً أَوْ مُبَاحاً فَأَمَّا مَا لَهُ عَنْهُ مَنْدُوحَةٌ فَلَا يَجُوزُ الْخُرُوجُ فِيهِ»
به دليل اينكه «لا ينبغی» معنای صريحی ندارد، نمیتوان در «لا يجوز» در ذيل تصرف و حمل بر كراهت كرد.