وجه عدم ذکر مواشی در یک روایت

متعلق زکات در اسلام برای بالغین عاقلین غلات اربعه، مواشی و نقدین است. روایتی در وجوب زکات بر صبی وارد شده که زکات در نقدین نفی شده و در غلات اثبات شده است و سخنی از مواشی نیامده است. آیا می توان از این روایت حکم زکات مواشی طفل را برداشت کرد؟ چرا در این روایت با وجود ذکر تمام اشیائی که متعلق زکات است، اشاره ای به مواشی نشده است؟، برای توجیه این روایت احتمالاتی می توان ارائه کرد که بعد از نقل حدیث، بیان خواهد.

عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا مَالُ الْيَتِيمِ لَيْسَ عَلَيْهِ فِي الْعَيْنِ وَ الصَّامِتِ شَيْ‌ءٌ، فَأَمَّا الْغَلَّاتُ فَإِنَّ عَلَيْهَا الصَّدَقَةَ وَاجِبَةً. عین ذهب و دینار است، صامت هم درهم است، لذا این روایت به حسب ظاهر متعرض ذهب و دینار و درهم و غلات است و اسمی از مواشی نبرده است.

پنج احتمال در روایت قابل طرح است؛

احتمال اول: یکی از معانی عین، خیار الشیء است و مواشی چنانکه در بعضی از کلمات فقها هم ذکر شده خیار اموال عرب، به شمار می رود و صامت هم اختصاص به درهم ندارد، بلکه دینار را هم شامل است، شاهدش هم مَثَل رایج و معروف «ما له ناطق و لا صامت» است که مراد از ناطق، حیوان است و مراد از صامت هم یعنی درهم و دینار، چنانکه در لغت آمده است: الصامت من المال، الذهب و الفضة، و المال الناطق هو الحیوان، یقال ما له من ناطق و لا صامت، أی ما له شیء.

احتمال دوم: یکی دیگر از معانی عین، العتیق است، العتیق من الخیل المعدّی للجری، مراد از عین، چیزی است که جری دارد، که کنایه از مواشی است.

احتمال سوم: ممکن است در آن زمان، حکم مواشی نفیا و اثباتا روشن بوده است که متعلق زکات هست یا نیست، اینکه حضرت فقط متعرض حکم نقدین و غلات شده از این جهت است که این دو، مورد تردید بوده‌اند.

احتمال چهارم: اگر برای لفظی در صدر کلام ظهوری باشد، مثلا مفهومی داشته باشد و در ذیل مواردی ذکر شود، از مصادیق صدر به شمار می رود و از باب ذکر مثال است، نه اینکه عدول از آن صدر باشد، در محاورات عرفی اینگونه استعمالات زیاد به چشم می خورد، برای مثال گفته شود: از مجتهد اعلم باید تقلید شود، ولی تقلید از عمرو جایز نیست، ذکر عمرو از باب مثال است، و گرنه بکر و خالد هم همین حکم را دارند، در روایت مذکور که حضرت فرمود: لیس فی مال الیتیم الدین و الصامت شیء فأما الغلات، غلات از باب مثال است، لذا مواشی هم همین حکم را دارد.

احتمال پنجم: شرط مواشی این است که تمام سال را باید سائمه باشند، و در مثل مدینه که زرراه و محمد بن مسلم ساکن بودند و  از حضرت سوال کردند کمتر اتفاق می افتاده که مواشی در تمام سال سائمه باشند، چون در مدینه نوعا بارانهای خیلی شدید و مستمر می باریده و نمی توانستند مواشی را برای چریدن بیرون ببرند و مجبور بودند خودشان به آنها علوفه بدهند. فتوی هم همین است که اگر مقداری از سال را بخواهند علوفه بدهند متعلق زکات قرار نمی گیرد، ولی نقدین و غلات شرایطش متعارف و شایع بوده است؛ لذا حضرت همین دو فرد متعارف را بیان کرده است.

مؤید این احتمال که نقدین و غلات معمولا محل ابتلا بوده و مواشی محل ابتلا نبوده، روایتی معارض با این روایت است که در آن هم اسمی از مواشی برده نشده است، در آن روایت می گوید در مال یتیم زکات نیست، در غلات یتیم هم زکات نیست، و از مواشی هم اسمی نبرده است. [1]

 

[1] برگرفته از جلسه 19/3/1381 از سلسله جلسات عصر آیت الله العظمی شبیری زنجانی-حفظه الله-

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی