وظایف جامعه مسلمین نسبت به اهل بغی با توجه به کافر یا مسلمان دانستن آنان متفاوت است؛ از اینرو درصدد بررسی ادله مثبت و نافی کفر اهل بغی هستیم. در نوشتار نخست به تبیین مفهوم بغی و تعیین مصادیق آن از دیدگاه شیعه و اهل سنّت پرداخته شد، در این نوشتار به نقد و بررسی ادله مثبت و نافی کفر اهل بغی پرداخته میشود.
بیشکّ در فقه امامیه، اهل بغی(خواه بغی به معنای خروج بر امام معصوم باشد و خواه خروج بر نائب ایشان) به معنای لغوی[1] کافر هستند؛ زیرا مقام امامت و ولایت را مخفی میکنند و قتل امام یا نائب او و مسلمانان یاری دهنده آنان را جایز میدانند، ولی در صدق کافر اصطلاحی بر آنان بین فقهاء اختلاف است که قبل از بررسی کلمات فقهاء و ادله کفر اهل بغی، ارائه تعریفی از کفر اصطلاحی لازم است.
صاحب جواهر –رحمه الله- در تعیین کافر میگوید: کافر کسی است که یکی از ضروریات دین را با علم به اینکه نزد مسلمانان از ضروریات بهشمار میرود، انکار کند؛ خواه این انکار، لسانی باشد یا جوارحی و همچنین کسی که قطعیات دین ولو به حد ضرورت نرسیده باشد را منکر شود، در حالیکه خودش علم به حقانیت آن داشته باشد.[2]
طبق این تعریف شکی در صدق کافر بر اهل بغی نیست؛ چرا که آنان بسیاری از ضروریات دین را انکار میکنند که مهمترین آنها، استحلال قتل امام یا نائب امام و مسلمانان همراه اوست، ولی با این وجود برخی فقهاء بین زمان آتشبس و جنگ تفصیل میدهند و در زمان آتشبس به حسب ظاهر، احکام جاری بر مسلمانان، مانند جواز خوردن ذبیحهی ایشان، ازدواج با آنان،حرمت اموال و ناموسشان را بر اهل بغی جاری میکنند.[3]
شیخ طوسی در مقابل اهل سنت، ادعای اجماع بر کافر بودن آنان میکند.[4] شواهدی هم میتوان بر کفر اهل بغی ادعا کرد، مانند فرمایش امیرالمؤمنین که برای تشویق سپاه خود به جـنگ با اهل جمل، اهل جمل را با آیهی شریفه «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ»[5]، کافر و بی ایمان خواند.[6] همچنین امام صادق –علیه السلام- در روایت عیاشی «عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دَخَلَ عَلَيَّ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَسَأَلُونِي عَنْ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ فَقُلْتُ لَهُمْ كَانَا إِمَامَيْنِ مِنْ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ...»،[7] آنان را به صراحت کافر نامیده است.
البته در مقابل، سید مرتضی و ابن ادریس ادعای اجماع مسلمین را کردهاند که با بغات معامله کفر نمی شود[8]، همچنین وجوهی می توان بیان کرد که شاهد بر کافر نبودن اهل بغی است، مانند آیه شریفه «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا...»[9] که در روایات[10] بر اهل بغی تطبیق شده است؛ این آیه شریفه، اهل بغی را طائفهای از مؤمنین دانسته است.
همچنین روایتی از امام علی –علیه السلام- نقل شده است که از اهل تعبیر به برادر کرده است، از ایشان پرسیده شد: آیا کشته شدگان در جنگ جمل مشرکند؟ فرمودند: نه، بلکه از شرک فرار کردند. عرض کردند: پس منافق بودند؟ فرمودند: نه، منافقان یاد خدا را نمیکنند مگر اندکی. گفته شد: پس آنان چه کسانی هستند؟ فرمودند: برادران ما بودند که برما شوریدند و ما با سرکوبی شورش آنان بر ایشان پیروز شدیم.[11]
در حدیثی دیگر، «... وَ الْقِتَالُ قِتَالانِ: قِتَالُ الْفِئَةِ الْكَافِرَةِ حَتَّى يُسْلِمُوا، وَ قِتَالُ الْفِئَةِ الْبَاغِيَةِ حَتَّى يَفِيئُوا»،[12] ایشان اهل بغی را در عرض کفار نام برده است که این قرینه است بر اینکه آنان را کافر نمیداند.
برای این دو دسته از شواهد، چند جمع قابل تصویر است؛ یکی اینکه مراد از کفر در دسته اول، کفر اصطلاحی نیست؛ چراکه کفر مراتب متعددی دارد که برخی از آن مراتب در حد کفر لغوی است یا اینکه اطلاق کفر بر اهل بغی به اعتبار زمان جنگ است و اطلاق «مؤمن» بر اهل بغی در دسته دوم به اعتبار گذشته یا به اعتبار معتَقَد آنان است؛ لذا این اطلاق از باب مجاز است. و تقابل در روایت « وَ الْقِتَالُ قِتَالانِ ...» هم به جهت خروج دسته اول از اطاعت خداوند یا رسول است و خروج دسته دوم از اطاعت امام است.
با توجه به اینکه قبل از جنگ و خونریزی با اهل بغی و بعد از آن، با آنان معامله اسلام می شود، کافر دانستن آنان نیازمند دلیل است.
فقهای مالکی معتقدند که بغات فاسدند، ولی کافر نیستند، از اینرو باید آنان را به توبه أمر کـرد، اگر تـوبه کـردند بخشیده میشوند و گرنه با آنان جنگ میشود تا فسادشان دفع شود. [13]
ابن ابی لیلی، ابی حنیفه، شافعی، سفیان ثوری و داوود بن علی بر این عقیدهاند که هیچ مسلمانی را نمیتوان به دلیل یک عقیده یا یک فتوا تکفیر کرد، بلکه خطاکار یک پاداش و غیر خطاکار دو پاداش دارد. [14]
در روایتی که بخاری از انس بن مالک نقل میکند آمده است که: «من صلّی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فهو المسلم له ذمة الله و رسوله»؛ هر کس که به طرف قبله ما نماز بخواند و از ذبیحه ما استفاده کند، مسلمان است و در ذمه خدا و رسولش قرار دارد.[15]
البته از ظاهر کلمات برخی از اهل سنت چنین استفاده میشود که اهل بغی را کافر میدانند، مانند جمالالدین احمد بن محمد غزنوی حنفی (م 593 هـ) که در کتاب اصول الدین خود نوشته است: «لا نکفّر أحداً من اهل القبلة بذنب مالم تستحّله و لا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، و الایمان واحد و اهله فی اصله سواء، و التفاضل بینهم بالتقوی»، ما احدی از اهل قبله را به ارتکاب گناهی مادامی که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمیکنیم و فردی را از دائره ایمان بیرون نمیبریم مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است، ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند، تفاوت با تقواست. [16]
در همین رابطه:
---
[1]. مفردات ألفاظ القرآن، ص: 714«الكُفْرُ في اللّغة: ستر الشيء»(کفر در لغت به معنای پوشاندن چیزی است).
[2]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج6، ص: 49.«فالحاصل انه متى كان الحكم المنكر في حد ذاته ضروريا من ضروريات الدين ثبت الكفر بإنكاره ممن اطلع على ضروريته عند أهل الدين، سواء كان ذلك الإنكار لسانا خاصة عنادا أو لسانا و جنانا»
[3]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج21، ص: 337.«و حاصله أن هذا الزمان المسمى في النصوص بزمان الهدنة يجري عليهم فيه جميع أحكام المسلمين في الطهارة و أكل الذبائح و المناكحات و حرمة الأموال و نحو ذلك»
[4]. المبسوط في فقه الإمامية، ج7، ص: 264«و تسميتهم البغاة عندنا ذم لأنه كفر عندنا»
[5]. سوره توبه، آیه 21.
[6]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج11، ص: 63، ح5«وَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً ع يَوْمَ الْجَمَلِ وَ هُوَ يَحُضُّ النَّاسَ عَلَى قِتَالِهِمْ وَ يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا رُمِيَ أَهْلُ هَذِهِ الْآيَةِ بِكِنَانَةٍ قَبْلَ الْيَوْمِ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لٰا أَيْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ...».
[7]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج11، ص: 63، ح4.
[8]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ج2، ص: 18-19: «قال السيد المرتضى رحمه اللّٰه: هذا غير صحيح، لأنّ أهل البغي لا يجوز غنيمة أموالهم، و قسمتها كما تقسم أموال أهل الحرب، و لا أعلم خلافا بين الفقهاء في ذلك، و يرجع الناس كلّهم في هذا الموضع، إلى ما قضى به أمير المؤمنين عليه السلام في محاربي أهل البصرة، فإنّه منع من غنيمة أموالهم... قال محمد بن إدريس مصنف هذا الكتاب: الصحيح ما ذهب السيّد المرتضى رضي اللّٰه عنه اليه، و هو الذي أختاره، و افتي به، و الذي يدلّ على صحّة ذلك، ما استدلّ به رضي اللّٰه عنه، و أيضا فإجماع المسلمين على ذلك، و إجماع أصحابنا منعقد على ذلك»
[9]. سوره حجرات، آیه 9.
[10]. الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج8، ص 179-180، ح202؛ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 13-16، ح1 و الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 10-11، ح2.
[11]. الجعفريات - الأشعثيات؛ ص: 234«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ أَ مُشْرِكِينَ كَانُوا قَالَ مِنَ الشِّرْكِ فَرُّوا فَقِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مُنَافِقِينَ كَانُوا قَالَ الْمُنَافِقُونَ لٰا يَذْكُرُونَ اللّٰهَ إِلّٰا قَلِيلًا فَقِيلَ لَهُ فَمَا هُمْ قَالَ قَوْمٌ بَغَوْا عَلَيْنَا فَنَصَرَنَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ».
[12]. قرب الإسناد (ط - الحديثة)؛ ص: 132(جنگ و جهاد بر دو قسم است:جهاد با باغیان تا اینکه[به حق]برگردند و جهاد با کافران،تا اینکه به اسـلام گـردن نهند).
[13].الجزیری و الغروی،الفقه علی المذاهب الاربـعه و مـذهب اهل البـیت،926/5
[14].ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج2، ص 267
[15].بخاری، صحیح، ج1، ص102
[16].غزنوی، اصول الدین، ص301-304