در دفتر اول بیان شد: اصل اولی در استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی و بالتبع فضای مجازی، جواز است همانگونه که اصل اولی در ایجاد بستر فضای مجازی و توسعه آن توسط حکومت اسلامی نیز جواز میباشد. باز بیان شد: علاوه بر اصل برائت، میتوان رگههایی از تأیید این اصل را در روایات یافت.
باز اشاره شد: امکان دارد به علت وجود مزاحم یا معارض، حکم استفاده و توسعه فضای مجازی دستخوش تغییر شده گاه به حرمت بدل شده و گاه به وجوب بدل گردد. در دفتر دوم با بررسی نظریه حرمت تسلط کفار، به موضوع شناسی مختصر این نظریه در فضای مجازی پرداخته میشود.
از دیر باز فقیهان به قاعده نفی سبیل در موارد متعددی استدلال نموده و احکام متعدد و متنوعی را از آن اسنباط نمودهاند. شیخ طوسی به عنوان بزرگ فقیه متقدم، به آیه «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»[1] بر عدم صحت خرید عبد مسلمان توسط کافر و عدم ملکیت او نسبت به عبد مسلمان استدلال نموده و قاعده نفی سبیل را قاعدهای عام در تمام احکام دانسته که باید بدان عمل نمود مگر تخصیصی بر آن وجود داشته باشد.[2] ایشان حتی وکالت مسلمان از جانب کافر در خرید عبد مسلمان را باطل دانسته[3] و با تمسک به همین قاعده، حق شفعه را از ذمی بر ضد مسلمان نفی میکند[4] و باز در جایی دیگر برای نفی قصاص مسلمانی که کافر را به قتل رسانده علاوه بر اجماع و اخبار به همین آیه تمسک کرده است.[5] بسیاری از فقیهان پس از شیخ طوسی، با تمسک به آیه حکم ایشان را تأیید نموده و برخی، موارد دیگری را با تمسک به این قاعده اثبات نمودهاند.[6]
برای اثبات این قاعده در مجموع به پنج دلیل آیه، نبوی مشهور، حکم عقل، اجماع، و مناسبت حکم و موضوع[7] استناد شده[8] که تنها اشاره وار به دو دلیل اول پرداخته میشود چه آنکه هدف این جستار تبیین تفصیلی قاعده نفی سبیل نیست.
اولین دلیل مورد استناد در اثبات این قاعده، آیه شریفه 141 سوره نساء است.
الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً
منافقان همانها هستند كه پيوسته انتظار مىكشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پيروزى نصيب شما گردد، مىگويند: مگر ما با شما نبوديم؟ (پس ما نيز در افتخارات و غنايم شريكيم!) «و اگر بهرهاى نصيب كافران گردد، به آنان مىگويند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان، تشويق نمىكرديم؟ (پس با شما شريك خواهيم بود!)» خداوند در روز رستاخيز، ميان شما داورى مىكند؛ و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.
مرحوم شیخ طوسی در بیانی ظریف مینویسد: «مراد از آیه نهی است نه خبر زیرا اگر آیه در مقام اخبار بود، کذب بود.»[9] مراد ایشان این است که در این آیه تسلّط تکوینی کفار بر مسلمین نفی نشده چه آنکه روشن است در پاره ای موارد کفار بر مسلمین سلطه دارند و قرآن از کذب مبرّی است. بلکه مراد نفی تسلّط تشریعی کفار بدین معنا که کفار نباید بر مسلمین تسلط داشته باشند و مسلمانان تا حدّ امکان، زمینههای سلطه کفار بر مسلمین را از بین برده و مانع ایجاد آن شوند.
دومین دلیلی که بدان بر حرمت تسلط کفار استدلال شده، نبوی مشهور «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» است. این نبوی در کتب عامه همراه با سند نقل شده[10] و در من لا یحضره الفقیه[11] به صورت مرسل وارد شده است. سند مذکور در سنن الکبری بیهقی و دیگر کتب حدیث اهل سنت، به علت در برداشتن راویان عامه صحیح نیست. به همین دلیل، تصحیح این روایت تنها به یکی از این دو راه ممکن است: الف: پذیرش مرسلات شیخ صدوق، ب: پذیرش مبنای جبر ضعیف سند با عمل مشهور. البته مقابل هر یک از این دو مبنا چالشهایی وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج است.
نحوه استدلال به این روایت نیز مانند کیفیت استدلال به آیه است که پیامبر ص در این روایت، به صدد اخبار نبوده و در مقام تشریع و جعل است. بدین معنا که نباید چیز دیگری بر اسلام برتری یابد که به تناسب حکم و موضوع مراد سایر ادیان خواهد بود.
البته در استدلال به این روایت علاوه بر اشکال سندی، این اشکال جدی است که آیا علوّ بر مسلمین علوّ بر اسلام است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: به روشنی تمام مصادیق علوّ بر مسلمین، علوّ بر اسلام نیست اما در صورتی که علوّ عمومی بوده و کیان اسلام با آن در خطر باشد، بی شک علوّ بر اسلام صادق خواهد بود. در نتیجه روایت دالّ بر موارد خاصّی بوده و نمیتوان به آن بر حرمت تمام مصادیق علو بر مسلمین تمسک جست.
[1] النساء: 141
[2] الخلاف؛ ج 3، ص: 188
[3] همان؛ ص: 190
[4] همان؛ ص: 454
[5] همان؛ ج 5، ص: 146
[6] مانند حرمت فروش قرآن به کفار المکاسب؛ ج 2، ص: 162
در برخی از مقالات 27 مورد برای تمسک به قاعده نفی سبیل در کتب فقهی شمارش شده است. http://wiki.ahlolbait.com/%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87_%D9%86%D9%81%DB%8C_%D8%B3%D8%A8%DB%8C%D9%84
[7] در برخی از کتابها از این دلیل به ضرورت دین و مذاق شارع تعبیر شده است. مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیه الاساسیه؛ ج 1، ص: 248
[8] العناوین الفقهیه؛ ج 2، ص: 350 – 359 القواعد الفقهیه للبجنوردی؛ ج 1، ص: 187 – 192 و القواعد الفقهیه للفاضل؛ ص: 233 – 242 و مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیه الاساسیه؛ ج 1، ص: 239 – 248 و ...
[9] الخلاف؛ ج5، ص: 146
[10] السنن الکبری للبیهقی؛ ج 6، ص: 205 أخبرنا أبو سعيد عبد الرحمن بن محمد بن شبانة الشاهد بهمذان أنبأ جعفر بن محمد بن محمويه النسوي ثنا أبو العباس السراج ثنا شباب بن خياط العصفرى ثناحشرج بن عبد الله بن حشرج حدثنى أبى عن جدى عن عائذ بن عمرو
[11] من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 334