چگونگی برخورد حاکم اسلامی با شورشیان بعد از شورش

در فقه برای مقابله با کسانی که قصد شورش بر حاکم اسلامی(اعم از امام یا نائب ایشان) را دارند، احکامی مقرر شده است که قبل از شورش و بعد از شورش این احکام متفاوت است. در یادداشت پیشین به ادله لزوم ارشاد شورشیان قبل از شورش پرداخته شد، و در این نوشته به نحوه مقابله با شورشیان بعد از عناد و لجاجت آنان و ادله آن پرداخته می شود.

مطابق آنچه که از روایات و سیره بدست می‌آید، شورشیان به دو قسم تقسیم می‌شوند؛

قسم اول آنهایی هستند که داراي تشکیلات سازمان یافته و پشتوانه و مرکزیّت و عقبـه می‌باشـند. بر امام و حاکم اسلامی لازم است که با تـدارك قواي نظامی و انتظامی در مقابل این دسته ایستاده و جلوي تجاوز و قتل و تخریب و تضییع بیت المـال و جـان و مـال سـایر مسـلمانها را بگیرند و در این دفاع مشروع، جان و مال شورشیان هدر و فاقد احترام است.

و قسم دوم آنهایی هستند که عقبه و پشتوانه نداشته و داراي تشکیلات سازمان یافتـه اي نیسـتند. نبرد و برخورد نظامی و مسلّحانه در این قسم هم همانند بالا واجب و لازم است، با این تفاوت که غایت و نهایت ادامه دادن به این دفاع مشروع تا زمـان پراکنـده شـدن شورشـیان بـه سـبب فروپاشی هسته مرکزي و رؤساي فتنه و گردانندگان تشکیلات است. یعنی تا وقتی که مشغول تجاوز و تعدّي هستند، مقابله واجب است، و بعد از فرار و متفرّق شدن، دیگر جایز نیست؛ زیرا غـرض (فرونشـاندن آتش فتنه و آشوب) حاصل شده و آنها نیز دیگرعقبه و پشتوانه اي ندارند تا دوباره جمع شوند و تجدید قوا کنند و مجدداً شیطنت و آشوب و درگیري به راه بیاندازند[1].

از جمله مستنداتی که می‌توان برای قتال با شورشیان بعد از شورش بدان استدلال کرد، عبارت است از:

آیه قتال با باغیان

آیه شریفه قتال با باغیان[2] بعد از اینکه از مسلمانان خواسته است که بین دو گروه مسلمانان که درگیر شده‎اند صلح برقرار کنند، فرموده است که اگر صلح برقرار نشد، با گروه متجاوزگر وارد قتال شوید.

البته از این آیه شریفه نکته مهمی استفاده می‌شود که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و تا حدی دلالت آن را بر مطلوب تضییق می‌کند. آیه، وجوب قتال با باغیان را زمان شورش آنان نمی‌داند، بلکه بعد از حل نشدن شبهات و استمرار شورش آنان دانسته است، یعنی حتی بعد از شورش، چنان‌چه برای آنان روشنگری نشده است و دعوت به حق و حقیقت نشده‌اند، باید دعوت فراگیر صورت گیرد و اگر در برابر امام عادل سر تسلیم فرو نیاوردند با آنها برخورد نظامی می‌شود.

سیره امیرالمؤمنین

امام على(عليه السلام) در جنگ هاى سه گانه «جمل»، «صفيّن» و «نهروان»، هيچ گاه آغازگر جنگ نبود و همه توان خود را براى پرهيز از جنگ و ارشاد و هدايت مخالفان به كار مى گرفت.

ایشان در جنگ جمل بعد از ارشاد و نصیحت اصحاب جمل، وقتی از صلح ناامید شد، به یاران خویش فرمود: «تا آن‌ها آغاز به نبرد نکردند با آنها نجنگید» و تا از طرف مقابل حمله آغاز نشد و تيراندازى شروع نگرديد، به ياران خود اجازه تيراندازى نداد و پس از اين كه در اثر تيراندازى دشمن، سه تن از ياران امام به شهادت رسيدند، سه بار فرمود: «خدايا، گواه باش» و سپس دفاع از خود و يارانش را آغاز نمود.[3]

در جنگ «صفين» هم، كه طرف مقابل او افرادى همچون معاويه، عمروعاص و شاميان بودند، از ارشاد و هدايت غفلت نكرد و تلاش نمود تا با موعظه و اندرز، معاويه را از جنگ منصرف سازد. او با اين كار، خواست از ريخته شدن خون مسلمانان جلوگيرى كند. در همين زمينه، مدتى جنگ را به تأخير انداخت; چنان كه با اعتراض برخى از يارانش مواجه شد. اما درباره علت به تأخير انداختن جنگ، فرمود: «اين بدان سبب نيست كه من مرگ را ناپسند مى دارم (و از آن هراس دارم)، بلكه من جنگ را به تعويق افكندم، به اين اميد كه عده اى هدايت شوند و به من ملحق گردند و اين براى من محبوب تر است از اين كه گروهى را بر گمراهى بكشم».[4]

در جنگ نهروان هم همين اصل را رعايت کرد و در سايه رعايت همين اصل، عده زيادى از خوارج از جنگ منصرف گرديدند و از اصحاب جنگ طلب نهروان جدا شدند.[5]

بنابراین مستفاد از ادله این است که قبل از شورش آشوبگران، با آنان قتال نشود و حتی بعد از شورش آنان، اگر هدایت‌گری و ارشاد صورت نگرفته است و آنان گرفتار شبهه هستند، برخورد نظامی به تأخیر بیفتد تا هدایت‌گری انجام شود.

 

در همین رابطه: چگونگی برخورد حاکم اسلامی با شورشیان قبل از شورش

 

[1]. رمضانی، حسین، بررسی مستندات جواز و وجوب قتال اهل بغی، ص 67-68.

[2]. حجرات، آیه 9: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما ا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى الْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِي‌ءَ إِلى أَمْرِ الله».

[3]. احمد بن واضح اليعقوبى،تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بى تا، ج 2، ص182.

[4]. احمد بن واضح اليعقوبى،تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص188.

[5]. احمد بن واضح اليعقوبى،تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص192-193.

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی