دلالت «بأس» بر حرمت

دلالت «بأس» بر حرمت[1]

همان‌طور که قبلا بیان شد در روایات برای بیان نهی، از الفاظ و صیغه‌های مختلفی استفاده شده است که در دلالت برخی از آنها بر حرمت اختلاف وجود دارد. این نوشتار به دنبال بررسی مفاد واژه «بأس» می‌باشد.

مدلول واژه «بأس» در دو مقام بررسی می شود؛

مقام اول: معنای وضعی «بأس»

استعمال حقیقی و معنای موضوع له واژه «بأس» در مواردی است که مساله تالی فاسد و عواقب سوء داشته باشد؛ فرقی ندارد که این تالی فاسد، تنزیهی یا تحریمی باشد بلکه صرف وجود عواقب سوء برای صحت استعمال این واژه کافی است؛ از آنجا که در مکروهات نیز نوعی عواقب سوء وجود دارد (مثل آنکه موجب می‏شود، بسیاری از اعمال، مقبول خداوند واقع نشود، یا تنزل رتبه پیدا کند) لذا کلمه بأس وضعاً در اعم از تالی فاسدهای تحریمی و تنزیهی به کار می‏رود.[2]

مقام دوم: معنای اطلاقی واژه «بأس»

اگر در موردی علی وجه الاطلاق اثبات بأس شد، بعید نیست به همان وجهی که در «لاینبغی» بیان شد مراد، بأس تحریمی باشد یعنی هرچند این واژه از نظر معنای وضعی برای اعم از کراهت و حرمت وضع شده است ولی در اطلاق عرفی به معنای حرمت می‌باشد[3].

البته این دلالت اطلاقی مخصوص مواردی است که به شکل قضیه موجبه در منطوق کلام اثبات «بأس» شده باشد. ولی اگر منطوق قضیه سالبه باشد، سلب مطلق بأس ـ اعم از کراهت و حرمت ـ استفاده می‏شود و مفهوم آن ثبوت فی الجمله «بأس» است و بر حرمت دلالت نمی‏کند.[4] از اینرو نمی‌توان از روایت «لَیسَ لِنِسَاءِ أَهْلِ الذِّمَّةِ حُرْمَةٌ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَیهِنَّ مَا لَمْ یتَعَمَّدْ‌»[5] حرمت نظر به وجه و کفین مسلمان را استفاده کرد؛ زیرا هرچند این روایت دلالت بر وجود بأس در نظر به مسلمان دارد اما امکان دارد در نگاه به برخی از مواضع زن مسلمان (مثل مو) بأس تحریمی و نسبت به برخی (مثل وجه و کفین) بأس تنزیهی باشد.[6]

استعمال واژه «بأس» در حرمت با قرینه

در بعضی از موارد، قرائنی وجود دارد که بیانگر این است که مراد از «بأس» حرمت و از «عدم بأس» نفی حرمت می‌باشد. برای مثال اگر سائل از اصل جواز سوال کند و مجیب در جواب بگوید: «فیه بأس»؛ عدم جواز و حرمت استفاده می‌شود؛ زیرا در پاسخ سؤال، به کلی‏گوئی اکتفا نمی‏شود بلکه مطابق سؤال، جواب داده‌می‏شود؛ این تطابق اقتضا می‏کند که بأس بر تحریم دلالت کند.[7]

مجمل بودن مراد از واژه بأس در برخی صور

در جایی که سائل، حکم اصل مسأله را می‏داند و از برخی فروع سوال می‏کند (مثلاً بپرسد که شعر خواندن در مدائح و مراثی ائمه علیهم السلام چه حکمی دارد؟) اگر امام بفرماید «لابأس»، معلوم می‏شود اجمالاً در برخی موارد دیگر، بأس وجود دارد اما چون در مقام بیان از آن جهت نیست سائل معنای بأس را مطابق معنای معلوم نزد خود می‏فهمد و نفی بأس را نیز به همان معنی می‏فهمد. اگر اصل مسأله حرمت باشد در فرع مورد سؤال، نفی بأس بر نفی حرمت دلالت دارد و اگر اصل مسئله کراهت باشد نفی بأس بر نفی کراهت دلالت خواهد داشت. به بیان دیگر در مواردی که با قرائن فهمیده‌شود حکم اصل مسئله نزد سائل یا نزد عموم مخاطبین روشن و معلوم بوده‏است، لابأس به همان معنای معلوم به کار رفته است. یعنی آن تالی فاسد و عواقب سوئی که در اصل مسأله وجود دارد و برای سائل یا مخاطب معلوم است، در این فرع وجود ندارد. حال اگر آن تالی فاسد حرمت باشد، نفی حرمت استفاده می‏شود و اگر کراهت باشد نفی کراهت، فهمیده‌می‌شود؛ لذا در چنین مواردی مراد از «لابأس» مجمل خواهد بود و خود کلمه، بر هیچ یک از این دو دلالت نخواهد داشت و با توجه به حکم اصل مسأله، باید مراد از آن را به دست آورد.[8]

 



[1] این مقاله در مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام از دروس خارج فقه حضرت آیة¬الله العظمی شبیری زنجانی توسط حجةالاسلام سنایی تنظیم شده است.

[2] کتاب نکاح، سال دوم، درس  151

[3] کتاب نکاح، سال دوم، درس  151

[4] کتاب نکاح، سال دوم، درس  150

[5]  مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌14، ص: 277

[6] کتاب نکاح: سال اول، درس 64

[7] کتاب نکاح، سال دوم، درس  151

[8] برگرفته ازکتاب نکاح، درس  151

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی