آیا عدم ردع می‌تواند کاشف از رأی معصوم(ع) باشد؟

بررسی پاره‌‎ای از فرمایشات آیت‌الله‌العظمی زنجانی در رابطه با اجماع

بیان نظریه

آیت‌الله العظمی شبیری در حجيت اجماع، مسلك تقرير را پذيرفته‌اند. لذا شرط حجيت اجماع را احراز اتصال آن به زمان حضور معصوم عليه السلام مى‌دانند تا با تقرير معصوم، اعتبار فتواى مجمع عليه اثبات گردد. حال اگر شرط اتصال احراز گردید، در حجیت اجماع، ایشان فرقی بین اجماع مدرکی و غیر مدرکی نمی گذارند.

اما در رابطه با کیفیت احراز شرط اتصال در اجماعات، ایشان می فرماید:

« اگر فتوايى در زمان معصوم (ع) اجماعى باشد و ما از دليلى فهميديم كه اصحاب امام چنين نظرى داشته‌اند، با عدم ردع امام مى‌توان چنين اجماعى را حجّت دانست، چه موضوع از مسائل اصلى باشد و يا فرعى و چه ما در مستند حكم مناقشه داشته باشيم يا نداشته باشيم. اما اگر چنين دليلى موجود نباشد و اتّصال فتوا به زمان معصوم از اين راه ثابت نشده باشد، در مقام احراز اتّصال بايد ميان مسائل اصولى و كثير الابتلاء از يك سو و مسائل تفريعى و نادر الابتلاء از سوى ديگر تفاوت گذارد و در مسائل نوع اول اگر هيچ گونه نقل خلافى از فقهاى متقدّم مثل صدوق(ره)، مفيد(ره) و شيخ(ره) و ديگران نشده باشد، به آسانى مى‌توان اتّصال فتوا را به زمان معصوم احراز نمود. زيرا از آنجا كه مسأله، كثرت ابتلاء و شيوع دارد، اگر فتواى مقبول ائمه با اين مخالف بود، حتماً بيان مى‌گرديد (لو كان لبان) و عدم ردع يا حتى عدم ثبوت ردع دال بر تقرير معصوم و حجيت اجماع مى‌باشد. ولى در مسائل نوع دوم وضعيت به گونه‌اى ديگر است، زيرا اين احتمال وجود دارد كه مسأله مستحدث باشد يا فتواى امام (ع) به ما نرسيده باشد و ... بنابراين احراز اتصال اجماع به زمان معصوم در چنين مسائلى بسيار مشكل است و چنين اجماعى را نمى‌توان حجت دانست.»[1]

ایشان در بعضی از فروعات، وجود اجماع با چنین شرطی را می پذیرند. از جمله در مسأله استحباب اصل نکاح[2]و مسأله حق فسخ داشتن زن در صورت جنون مرد فی الجمله[3].

بررسی نظریه

سوالی که دراینجا مطرح می‌شود این است که در فرض احراز اتصال (چه در فرضی که دلیلی بر اتفاق اصحاب ائمه در مسأله‌ای، موجود باشد و چه در فرضی که فقهای متقدم در مسأله ای کثیر الابتلاء اتفاق نظر داشته باشند) آیا عدم ردع، بطور مطلق و در هر مسأله‌ای، می‌تواند کاشف از رأی امام در مسأله شود؟

توضیح بیشتر:

 مسائلی که ممکن است مورد اتفاق اصحاب ائمه یا علمای متقدم باشد، از نظر ثبوتی اقسامی دارد که یک قسم آن ممکن است در حکم عملی باشد که آن عمل از مخترعات شریعت نیست. به این معنی که این عمل، قبل از شریعت و به جهت فوائدی و یا مضراتی که داشته (مثل فوائد اجتماعی و یا اخلاقی یا بهداشتی و...) انجام یا ترک می‌شده است و به عبارت اخری، متشرعه نسبت به این عمل، از قبل دارای ذهنیت می‌باشند.

با لحاظ این مقدمه اگر متشرعه در رابطه با عملی به جهت فوائد و مصالح اجتماعی و اخلاقی و ... دارای ذهنیت مطلوبی می‌باشند و برداشت اصحاب ائمه نیز از سکوت ائمه و یا بعضی بیانات ائمه (یعنی بیان فوائد اجتماعی آن عمل)  این باشد که این عمل، عملی مستحبی است، آیا لازم  است که شارع، با آوردن بیانی، برداشت متشرعه را تخطئه نموده و آن را اصلاح نماید و یا اینکه شارع چنین وظیفه‌ای را ندارد و بلکه به جهت وصول متشرعه به همان فوائد اجتماعی، می‌تواند سکوت کند تا از رغبت مردم نسبت به آن عمل کاسته نشود؟

به عنوان مثال، اگر نکاح درنظر شارع مباح باشد و لکن در نظر مردم، به جهت فوائد اجتماعی آن، امری مطلوب به حساب بیاید و برداشت اصحاب ائمه ـ از سکوت و در بعضی از موارد، از ذکر بعضی فوائد اجتماعی نکاح توسط ائمه، ـ این باشد که نکاح، عملی مستحب می‌باشد و این برداشت در منظر و مسمع ائمه نیز قرار گرفته باشد، چه ملزِمی وجود دارد که حتما باید شارع در این موقعیت ابراز نظر کند و ذهنیت به خطا رفته متشرعه را اصلاح نموده و حکم اباحه نکاح را برای آنها تبیین نماید؟

نظر برگزیده

ادعای ما این است که در مثل چنین شرائطی که گذشت، ملزِمی وجود ندارد بلکه چه بسا ملزِم برای عدم بیان حکم واقعی وجود دارد. زیرا بدیهی است که ائمه با اینکه وظیفه تبیین احکام شریعت را دارند اما می‌توانند به جهت ملاحظه بعضی از مصالح همچون تقیه، موضع شریعت را در رابطه با حکم عملی، علنی ننمایند و یکی از مصالحی هم که می‎توان، وجود آن را مانعی برای علنی کردن دانست، مصلحتی است که در فرض گذشته مطرح گردید.

بنابر این ممکن است که نظر شارع، در رابطه با عملی که در نظر مردم ـ به جهت فوائدش ـ مطلوبیت دارد و استحباب شرعی آن نیز در السنه اصحاب ائمه مطرح گردیده، اباحه باشد اما ائمه به جهت رعایت این مصلحت که رغبت متشرعه نسبت به آن عمل ـ به همان مرتبه‌ای که بوده است ـ بر هم نخورد، سکوت اختیار می‌‎کنند؛ حتی در صورتی که از این سکوت، برداشت استحباب شرعی صورت بگیرد.

اشکال: ظاهر حال از سکوت ائمه به عنوان مبین احکام شریعت، در چنین مواردی، تأیید برداشت اصحاب می‌باشد و با این ظاهر حال، مابقی احتمالات هر چند معتنی به باشد، مندفع می‌شود.

جواب: با توجه به اینکه ائمه ما در موارد عدیده‌ای ، در رابطه با غیر مسائل فروعات فقهی مثل مسائل اجتماعی، پزشکی، اخلاقی، فرمایشات عدیده‌ای دارند، لا اقل در امثله مورد بحث، سکوت و عدم ردع، چنین ظهور حالی منتفی می‌باشد.

بنابر آنچه گذشت نمی‌توان گفت که هر اجماعی در صورتی که احراز اتصالش به زمان ائمه شده باشد، کاشف از رأی شارع می‌باشد و به عنوان نمونه واقعی، نمی‌توان اجماع بر استحباب در مسأله نکاح را به عنوان دلیل مستقلی به حساب آورد.

 



[1] ‌كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌5، ص:14.2ـ 1403‌

[2] كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌1، ص: 2‌

[3] كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌20، ص: 6374‌

 

نظرات   

0 # محسن بالدی 1396-04-30 14:37
باسلام
این اشکال:« ظاهر حال از سکوت ائمه به عنوان مبین احکام شریعت، در چنین مواردی، تأیید برداشت اصحاب می‌باشد و با این ظاهر حال، مابقی احتمالات هر چند معتنی به باشد، مندفع می‌شود.»
برداشت اصحاب دوحالت دارد:
- یا در قالب شهرت وارد می شود
- یا در قالب اجماع
درصورت اولی ضعیف است زیرا در بحث ما هنوز اجماع ثابت نشده پس نمی شود با شهرت که اخس از اجماع است اشکالی را از اجماع دفع کنیم.
درصورت دوم اشکال دوری می باشد ونمی توان از اجماع برای اثبات اجماع استفاده کرد.


واماجواب مصنف تحقیق: «با توجه به اینکه ائمه ما در موارد عدیده‌ای ، در رابطه با غیر مسائل فروعات فقهی مثل مسائل اجتماعی، پزشکی، اخلاقی، فرمایشات عدیده‌ای دارند، لا اقل در امثله مورد بحث، سکوت و عدم ردع، چنین ظهور حالی منتفی می‌باشد.»
این جواب درستی نیست بلکه قبول اشکال است زیرا بحث اجماع اصولی است وباید فاید فقهی ثابت شود درحالی که مصنف مسائل فقهی را ساکت مانده ومسائل غیر فقهی را درمیان آورده .
بعبارتی دیگر ایشان باید اشکال را در مسائل فقهی حل کند زیرا بحث ما درآن جا است نه در آن اشکال را قبول کند.
پاسخ | پاسخ با نقل قول کردن | نقل قول
0 # محمد مهدی جعفری 1396-05-02 04:14
با سلام و با تشکر از فرصتی که برای قرائت و نقد نوشته ی حقیر گذاشته اید.
اما در رابطه با حاشیه اول:
همانطور که در ابتدای متن پژوهش نیز آمده است «آیت‌الله العظمی شبیری در حجيت اجماع، مسلك تقرير را پذيرفته‌اند.» و به عبارت دیگر، اجماعِ اصحابِ ائمه و یا علمای قدماء را از باب تقریر و سکوت امام حجت می دانند. بنابر این ایشان در سدد اثبات حجیت اجماع از شهرت و یا اجماع نیستند. نقدِ حقیر هم ناظر به این است که این ادعا در را نمی توان در همه ی اجماعاتِ اصحاب ائمه، پذیرفت و نهایتا در بعضی از اجماعات، استدلال ایشان تمام می باشد.
با این بیانات روشن استکه مجالی برای حاشیه اول باقی نمی ماند زیرا کسی، مدعی اثبات حجیت اجماع بواسطه اجماع یا شهرت نیست.
اما در رابطه با حاشیه دوم:
همانطور که در متن آمده است، مناقشه ی بنده، تنها در یک قسم از اقسام اجماع اصحاب ائمه است و آن اجماع اصحاب در رابطه با عملی است که دارای فوائد و مصالحی همچون مصالح اجتماعی و اخلاقی و بهداشتی می باشد و ممکن است به جهت همین مصالح، متشرعه نیز نسبت به آن عمل، دارای ذهنیت مطلوبی شوند تا جایی که برداشت اصحاب ائمه از سکوت ائمه و یا بعضی بیانات ائمه (بیان فوائد اجتماعی آن عمل) این باشد که این عمل، عملی مستحبی است. بحث در این است که آیا برداشتی که اصحاب ائمه در این قسم، بواسطه سکوت امام، به دست آورده اند، آیا حجت می باشد؟
اشکال نشود که این قسم که ارتباطی به مسائل اصولی و فقهی ندارد چرا که برداشت اصحاب ائمه، برداشت یک حکم شرعی و حکم فرعی فقهی مثل استحباب فلان عمل است و بحث هم دقیقا این است که آیا با عدم ردع ائمه علهیم السلام، آیا می توان اجماعِ اصحاب مبنی بر استحباب چنین عملی را حجت دانست یا خیر؟

جعفری, [۲۶.۰۷.۱۷ ۲۳:۳۹]
نام : محمد مهدی جعفری
ایمیل: aseman113@gmail.com
پاسخ | پاسخ با نقل قول کردن | نقل قول
0 # محمد مهدی جعفری 1396-05-02 04:26
اما حاشیه دوم:
همانطور که در متن آمده است، بحث ما تنها در یک قسم از اقسام اجماع اصحاب ائمه است و آن اجماع اصحاب در رابطه با عملی است که متشرعه به جهت فوائد و مصالح اجتماعی و اخلاقی و بهداشتی و غیره ای که بر آن عمل مترتب می شود، دارای ذهنیت مطلوبی می‌باشند و برداشت اصحاب ائمه نیز از سکوت ائمه و یا بعضی بیانات ائمه (یعنی بیان فوائد اجتماعی آن عمل) این باشد که این عمل، عملی مستحبی است. بحث در این است که آیا برداشت و اجماع اصحاب ائمه در این قسم نیز با سکوت امام، حجت می شود؟
اشکال نشود که این قسم که ارتباطی به مسائل اصولی و فقهی ندارد چرا که برداشت اصحاب ائمه، برداشت یک حکم شرعی و حکم فرعی فقهی مثل استحباب فلان عمل است و بحث هم دقیقا این است که آیا با عدم ردع و تقریر شارع، آیا می توان اجماع مبنی بر استحباب چنین عملی را حجت دانست یا خیر؟
پاسخ | پاسخ با نقل قول کردن | نقل قول

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی